Thursday, March 1, 2007

Sheida Mohammadi

_________



شیدا محمدی
________________


بهار پالم

اتاقِ شماره ی 138ه
صبحانه در من حاضر است .ه
شلوار واژگون ه ه ه ه روی ِ سوتین سفید
با تنی عرق کرده و زخمی
می گویی دوستت دارم.ه
سُر می خورم از سینه ات
شیر گرم و سفید ه ه ه ه حل می شود در ماه
بوسه ات را می چسبانی به شیشه
باد دستمالش را تکان می دهد ه ه ه ه من موهایم را ... ه
پا می گذاری در رکاب
و سوت قطار
...


هو هو چی چی ه ه ه هو هو چی چی ...ه

...
این ریل های شکسته به هیچ شهری نمی رسند
برمی گردی از مرگ من
که تپه ها را زرد کرده
اتوبوس در ماه منتظر می ماند
در ایستگاه بعدی ه ه ه بوسه ات خیسِ خداحافظی
وفا وفا وفایم آرزوست
...

هو هو چی چی ه ه ه هو هو چی چی ...ه
...
این ریل ها به هیچ شهری نمی رسند

باد کلاهش را از سر تو بر می دارد
چمدان ها در ایستگاه بعدی جا می مانند.ه


_____________

No comments: