Wednesday, August 1, 2007

Hashem Maghsudi

____________



نا مه ي هاشم مقصودي براي من و ارزيابي همان شراب

_____

هاشم مقصودی

سلام احد . نجه سن ؟ه

تا به حال فکر کرده ای که هميشه برای بيش از يکبار زندگی کردن تلاش می کنيم ؟ !ابديت در نقطه ای از مغز جا خوش کرده است و يا شايد در عمق سلول های حيات . تو برای زندگی کردن ها می نويسی . من برای زندگی کردن ها می خوانم و کسی هم برای زندگی کردن ها پول جمع می کند و اين چالش ها را پايانی نيست . اما مانند همه ی چيزهای ديگر اين فرا احساس برادر دوقلويی هم دارد ( جمع اضداد ) همچنان که تاريکی و روشنايی ـ سياه و سفيد ـ گرم سردی ـ عشق و نفرت . يک حس غريب و جادويی که نقطه ی مقابل همان چيزهايی است که می خواهد ما را به زنده بودن و زنده ماندن تشويق کند . يعنی ميل به مرگ و نيست شدن و اين چيزی است که مرا به خود مشغول کرده است . دايره ی جاودان يينگ و يانگ را به ياد آور . لحظه ای گم شده و غير قابل لمس ميان گردونه ی سياه و سفيد . اين همين لحظه ی نبودن است . تا به حال به سيگار و ماری جووانا و مشروب و ديگر روان گردان ها فکر کرده ای ؟ و ميل غريب و عطشناک انسان‌ها به استفاده از اين مواد ؟ اينان تکه هايی از مرگند . لحظه هايی از مردن و بی خبری و نودن که برای همه ی ما جاذبه ای غريب دارند . حتی ريسک کردن - ورزشهای خطرناک - احتياج به تنهايی - مايوس شدن - آرامش خواستن - به پوچی رسيدن - همه تمابلات ظريف برای خواستن مرگ است . اما اين مرگ با مرگی که فرهنگ اجتماعی انسانها در ذهنيت ما تزريق کرده است متفاوت می باشد . اکثر ما از مردن می ترسيم . چون مردن را همواره با رنج و دوری ابدی با وابستگان و گريستن اقوام و گور تاريک و زمين سرد و کرمهای زير زمينی و حکايت های ترسناک ديگر مذهبی و غير مذهبی همراه ديده ايم . در واقع اين فرهنگ است که ذهنيت ما را از مرگ به وجود آورده است . اما اين فرا احساس ميل به مرگ همواره فرا تر از سطح ذهن ما عمل می کند و از ناخوداگاه جمعی انسانها که به اساطير اوليه پيوند خورده است نشات می گيرد . در اساطير مرگ هرگز به حزن و اندوه آلوده نيست .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه



می خواهم با اين صغرا کبرا چيدن ها نقبی به نوشته‌ها‌ی تو بزنم . برخی برای فرار از مرگ می نويسند. همان مرگی که در سطح ساده ی ذهن اتفاق می افتد و تو اين را بارها پای منبر از واعظان طريق شنيده‌ای . اما تو گاهی برای فرار از بودن می نويسی و گاهی برای فرار از نبودن و اين درک عميق تو از نبودن که گاهی آن را از خود می دانی و گاهی به خود می خوانی ترا با ديگری ها متفاوت می کند . شايد اين به نوعی کلی گويی باشد و هيچ ارزش علمی منتقدانه نداشته باشد ولی اين درک و فهم من است و من اهميت نمی دهم که علمی باشد يا نباشد . تو هميشه می توانی در آن جريان سيال که همه چيز را از اعماق به سطح می آورد غوطه ور شوی و نعره های ناخوداگاه را به موسيقی تبديل کنی . رشته ای که تو را به ناخودآگاه جمعی بشريت پيوند می زند باريک نيست و اين يک نقطه ی قوت برای توست .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه


...


اما چه بگويم از اين غريبستان هفتاد رنگ . اين چاله ی بزرگ و دوست داشتنی که در آن افتاده ايم و ميل به رفتن نداريم . اين خاصيت جهان است وقتی که از چاه بيرون بيايی اگر به چاه بزرگتری نيفتی به چاله خواهی افتاد . زمين مسطحی که بتوان آسوده خاطر بر آن راه بروی و مثل علی بی غم زندگی کنی همان کلمه ی غريب خوشبختی است که فقط لغتش وجود دارد . اوج زندگی و جوهر لذت در اينجا همان است که هر روز در سريال ها و تبليغات تلويزيونی می بينی . پدر بی غم . زن زيبا . و دو کودک فراغ بال همراه با يک سگ با وفا در خانه ی سفيد و بزرگ ميان باغ دارند چیپس می خورند و می خندند و ديگر جز اين تصوير چيزی نيست که بتوان با آن چیپس مورد نظر را تبليغ کرد . همه ی آگهی ها و کامرشال ها آرزوی بودنی اين چنين و اوج زندگی خانوادگی را در تصاوير شان نمايش می دهند . برای من که جذابيتی ندارد . اگر اين است .. هيچ است‌!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه


...


فردا بيا برويم اينالی ( اسم کوهی در تبريز ) صبح زود . من خرما می آورم . تو هم نان و پنير . می رويم کنار حوض طرلان می خوريم . شايد به کهليک بولاغی ( چشمه ی کبک ) هم سری زديم . دلم برای درخت های صمد بهرنگی تنگ شده است . ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه هه ه







وين زور . کانادا

______________

No comments: