Tuesday, April 1, 2008

M. A. Sepanlu

_____________


محمد علی سپانلو
____________

خیالات

برای عباس صفاری


حتی در خواب ها نیز نقاب ها را بر نمی دارند

حتی عشق ها نیز در خواب ها نقاب به رو دارند
زیر سیگاری تنهایی من
سهراب خان گرجی غیبت های من
رساله ی فجوریه ی اتاق های پنجدری من
گابریل هوس های ملنگ بعد از ظهر تابستان محصلی من ...م

چقدر ران های زنانه، زیبا، در زیر خاک به هم چسبیده اند
ولی سرهاشان مفقود
آن کلّه ها زینت دروازه های حرم شده اند
به حکم خلیفه ( چنان که مسعودی گفت.)م
البته اگر جزای «طَبَق زن »ها سزای «عاشقه»ها باشد

اینجا سکوت کوتاهی ست بین دو صفحه ی شک

یک لحظه بعد، در خواب ها، اگر به سراب ها بنگرند و نقاب ها بر افتد
نشود که سهراب خان گرجی بیاید به جای شاه بهرام ورجاوند
نشود سندل، نشود مرمر، نشود برج مقبره ی آن خیلفه ی مأبول
دیگر با تو همسفر نمی شوم ، دون ژوانِ هرات ، غیاث الدین محمد ...م

و اضطراب ها.م




________________________


1 comment:

Anonymous said...

Akshaye jalebi bood, va ashar.
Arash
www.arashabdi.com