Hooman Nozhat
___________

Man Ray, Marcel Duchamp, 1921
__________________
هومن نزهت
زندانی
چهار گام به پيش
و
سه گام به راست
اينک
دنيای من
اتاقکی ست
به
وسعت گام های محدودم
و
حياطی
که گرچه از حياط خانه ی پدری
بزرگتر است
اما
گوشه ای از قلبم هم
در آن نمی گنجد
تا بگسترانمش
که آفتاب بگيرد.ه
شب ها
که از لای مه غليظ
قطره های باران
دانه
دانه
بر زمين می نشيند
آهسته،ه
تا خواب خفتگان را نياشوبد
ه-و جزای بيداری
پانزده روز
حبس نفس در سينه است
و پانزده روز
سرما و بستر چوبی
پانزده روز استخوان درد-ه
سنگ پايی بر می دارم
به جنس شعر
و
غم های دلم را می سابم
خاموش .ه
ديرگاهی ست
که
پاشنه ي قلبم پينه بسته است .ه
____________
No comments:
Post a Comment