Soroor Javan
___________
Francesca Woodman
____________
سرور جوان
غربت
یک جایی مانده ام
که قلبم هی می زند
می دانم که جایی مانده ام
خوبم
ه ه ه ه می خندم ولی
یکدفعه پلک ام می پرد
یکدفعه دستم می رود روی قلبم ...ه
شبی بود
و ستاره هایی که می افتادند
ه ه ه ه ه ه ه شبی بود
و رویای بی پایان خفتگان
شبی بود
ه ه ه ه ه ه ه گویی ابدی
ستاره هایی که می افتادند
گاهی دلشان
ه ه ه ه ه ه ه برای شب تنگ می شد.ه
که قلبم هی می زند
می دانم که جایی مانده ام
خوبم
ه ه ه ه می خندم ولی
یکدفعه پلک ام می پرد
یکدفعه دستم می رود روی قلبم ...ه
شبی بود
و ستاره هایی که می افتادند
ه ه ه ه ه ه ه شبی بود
و رویای بی پایان خفتگان
شبی بود
ه ه ه ه ه ه ه گویی ابدی
ستاره هایی که می افتادند
گاهی دلشان
ه ه ه ه ه ه ه برای شب تنگ می شد.ه
____________
1 comment:
شعر قشنگ و دلنشینی بود سرور جان.
Post a Comment