Wednesday, July 1, 2009

Hooman Nozhat

__________

Qorqud Dede

Qorqud Dede
____________

هومن نزهت


باد




برگ ها ريخته ست
و
او رفته ست
و در ميان کوجه های دلتنگی
در مرگ برگ ها
باد
خود را به در و ديوار شهر می کوبد
ه«آه ای بهار گمشده !»ه

دودکش ها
آه سياه خود را
بدرقه ی باد می کنند

اينک
رد پای بهار
در زير برف
ه- برف سنگین زمستان -ه
پنهان شده ست
و غبار سرما
بر تن باد نشسته ست

آه از گريز مردم از باد





بهمن 66 - تبريز

___

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. برای خوندن این شعر تمیخواد جای دوری بری . همین نزدیکی یکی زمزمه میکنه و می شنوی . خیلی صمیمی بود. ممنون.