Fariba Sedighim
_________
Lauren E. Simonutti - Eye
______________
فریبا صدیقیم
چشم می بندی
چشم می گذاری
من در لباس تنگ نوزادی ام پنهان می شوم
یک..... دو...... سه سُک سُک
همه پیدا می شوند
و من بین دو زمستان گم می شوم
آسمان روی ابرها خوابش برده
حتی دیگر چای داغ هم جان زمستان را گرم نمی کند
و کرسی مادر بزرگ
گردن بندی را که از دانه های برف ساخته ام
آب نمی کند
چشم هایم را می بندم
یک...دو...سه...ه
همه گم شده اند
من در لباس تنگ نوزادی ام پنهان می شوم
یک..... دو...... سه سُک سُک
همه پیدا می شوند
و من بین دو زمستان گم می شوم
آسمان روی ابرها خوابش برده
حتی دیگر چای داغ هم جان زمستان را گرم نمی کند
و کرسی مادر بزرگ
گردن بندی را که از دانه های برف ساخته ام
آب نمی کند
چشم هایم را می بندم
یک...دو...سه...ه
همه گم شده اند
_____________
No comments:
Post a Comment