Saturday, August 1, 2009

Shahla Bahardoost

________



شهلا بهاردوست
___________

وحشی وُ منگ




اسب های وحشی تیز کرده نگاه

علف های منگ، لمیده بر زمین ِ در التهاب
انگشتانی لرزان، در پی ِ حروف
من وُ تو، روی لب های ما، هنوز نا گفته ها
گاه چه تشنه، صبور می شویم
برای بوسیدن ماه، تا آغوش ِ مخمل ِ سیاه ِ شب
گاه تا روی پُل ها، روی قلّه ی بلندِ شانه ها
چقدر با ما، بی ما غلتیده ایم
چقدر پشت پلک هایمان آب های خنک نشانده ایم

هنوز مثل اسب های ِ وحشی، علف های ِ منگ
با دلهره ها پریده، از ما گریخته
در خلوتی خاک ها را بو می کنیم
گاه ما روی کاغذها با نوای گیتار
گاه روی ملافه ای سفید کنارِ شکوفه های ِ یاس
گاه دورِ هم پیچیده ایم، مثل این پرده های بنفش دورِ نفس های باد
گاه حریص تنهایی، مثل گردباد رفته ایم
به پشت سر نگاه نکرده ایم!
ه
شاید ما، همان خاکِ در التهاب، برای علفها
شاید ما، همان بهانه، فقط یک ترانه، برای کاغذ ها
شاید بر سینه ی ما لای ِ ملافه ها
فقط خواب شکوفه ها رسیده است

حالا در این نیمه شب، دو وحشی، دو منگ، دو سایه ی بلند
ماه کشیده پیراهن حریر بر تن
دو صندلی، دو فانوس، دو گیلاس ِ خالی
نفس های اردیبهشت تنگ تر، آغوشمان بازتر
بیرون کشیده سر، از لای ِ بوته ها محبوبِ شب
دست تکان می دهیم، میان ِ دوبیتی ها می خندیم
بر پیشانی اسبت باز نگین می شوم
روی دفترم باز التهابِ شعری می شوی
پایمان دوباره خیس، در راه راهِ این بستر
در شبی عریان که پیراهنها پاره می شوند.ه



هامبورگ، 17 مای 2008
از مجموعۀ رقص واره های آب

_____________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. نمیشه گفت که شعر جطور باشه. شعر شعره اما میشه گفت کمی اگر این شعر بسیار زیبا تنک میشد بهتر بود. انباشته ست..ممنون