Bahareh Rezaei
____________
Frida Kahlo “Without hope”, 1945
___________________
بهاره رضائی
تفتیش
نه!ه
مَُّسَلح نبود
لباس های سیاه وتنگ هم نپوشیده بود
چراغ قوّه هم نداشت
نه!ه
گفتم که:ه
صورتش را هم نپوشانده بود ....ه
همه ی درها را بسته بودم
از پنجره آمد
لب پاتختی نشست
حتا کمی به من لبخند دا د
و سعی کرد
یک دور
با سمفونی ی شما ره ی9بتهون
حس بگیرد:ه
لالائی ی مناسبی نبود
حق داشت.....ه
بلند شد
ته مانده ی فنجان قهوه ام را سر کشید
وا ک -مَنَش را روشن کرد
خیا ل می کنم می خواست
خوا ب ها یم را ضبط کند
و من که روی آخرین صفحه های رُمان جیمز باند
کارآ گاه شده بودم
حتا کمی خوا بم گرفته بود....ه
مَُّسَلح نبود
لباس های سیاه وتنگ هم نپوشیده بود
چراغ قوّه هم نداشت
نه!ه
گفتم که:ه
صورتش را هم نپوشانده بود ....ه
همه ی درها را بسته بودم
از پنجره آمد
لب پاتختی نشست
حتا کمی به من لبخند دا د
و سعی کرد
یک دور
با سمفونی ی شما ره ی9بتهون
حس بگیرد:ه
لالائی ی مناسبی نبود
حق داشت.....ه
بلند شد
ته مانده ی فنجان قهوه ام را سر کشید
وا ک -مَنَش را روشن کرد
خیا ل می کنم می خواست
خوا ب ها یم را ضبط کند
و من که روی آخرین صفحه های رُمان جیمز باند
کارآ گاه شده بودم
حتا کمی خوا بم گرفته بود....ه
_____________
1 comment:
با درود
اين روزها شعرهاي بهاره رضايي را بيشتر مي پسندم اين نشان از ذكاوت شاعري ست كه سالهاست كار مي كند در اكثر شعرهاي رضايي شاهد مضمون پردازي و رويكردهاي تازه در شعريم كه اين در نوع خود بسيار مبارك است.
Post a Comment