Azadeh Davachi
_______________
Gustave Moreau-The Apparition
____________
آزاده دواچی
باز زمین کم می شود
باز از دستانم مه می آید
ابر می شود گوشه ی نازک چشمانم
باز صورتم بی تاب
بر هر دستی می خندد انگار
باید جمع شوم
روی درخت ها بخوابم شوم خدا
باید دست هایم را آویزان کنم
پرده ها یم را بر مادر قدیمی ام بتابانم
خانه ام را بتکانم
شوم نو وبیایم اول سطر
فرشته شوم یا شیطان همین است
سطرهایم جابجا می آیند
روزهایم نازک می خندند
باز می شوم روز که ببینم هستم
و دست هایم که از حالم سر روند بر شیب های این ذهن بیمار
باید خدا شوم انگار
برویم از زمین
باز از دستانم مه می آید
ابر می شود گوشه ی نازک چشمانم
باز صورتم بی تاب
بر هر دستی می خندد انگار
باید جمع شوم
روی درخت ها بخوابم شوم خدا
باید دست هایم را آویزان کنم
پرده ها یم را بر مادر قدیمی ام بتابانم
خانه ام را بتکانم
شوم نو وبیایم اول سطر
فرشته شوم یا شیطان همین است
سطرهایم جابجا می آیند
روزهایم نازک می خندند
باز می شوم روز که ببینم هستم
و دست هایم که از حالم سر روند بر شیب های این ذهن بیمار
باید خدا شوم انگار
برویم از زمین
________
Pyotr Ilyich Tchaikovsky - Symphony No. 4 in F Minor, Op. 36: III. Scherzo. Pizzicato ostinato - Allegro
Antal Dorati, London Symphony Orchestra
___________
3 comments:
سلام. شعر خوبی ست که با کارهای دیگرت کمی متفاوت است و درونی تر... اما اگر قرار ست خدا شوی دیگه کجا میخوای بری . تازه باهات من یکی کار دارم..ممنون
آزاده جان! این شعر بسیار متفاوته و زیبا و قوی و دوستش دارم زیاد.
مرسی عزیز
سلام و تبریک...برای شعر زیبایت
Post a Comment