Wednesday, September 1, 2010

Gustaf Fröding

____________________


گوستاو فِرودینگ صدو پنجاه ساله شد
__________________

رباب محب
عروسِ رنج و شادی بوسه ای برایت می فرستد

صدو پنجاه سال پیش در روز بیست و دوّم ماه اوت گوستاو فِرودینگ (۱٨۶۰-۱۹۱۱) شاعر سوئدی در آلستِرس بروگ در نزدیکی شهر کارلستاد واقع در استان وَرملَند چشم به جهان گشود. در آن روزگار هیچ کس نمی توانست تصوّر کند این کودک تازه به دنیا آمده به زودی در لباسِ مردِ الکلی بارِ بیماری های روحی خود را بر دوش خواهد کشید و با تمامِ مشکلات و معضلاتِ زندگی یکی از شاعران کلاسیک کشور سوئد خواهد شد. آثار پر ارزش فِرودینگ، زندگیِ پر نشیب و فراز او و شخصیتِ رازگونه اش همواره موردِ توّجهِ دوستداران شعر وادبیات بوده و هست.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فِرودینگ تا سال ۱٨٨۰در دانشگاهِ کارلستاد مشغول به تحصیل بود. در این سال پدر او درگذشت و مبلغِ هفده هزار کرون که حدود یک میلیون کرون امروز است برای او به ارث گذاشت. ناگهان زندگیِ گوستاو جوان رنگ تازه ای به خود گرفت. حال جایِ او در فاحشه خانه ها و بارها بود. خوشگذرانی ها و بذر و بخشش بی رویه حاصلی نداشت جز رسیدن به فقر. سالِ۱٨٨٣ کیفِ خالی پولش او را مجبور کرد درس و دانشگاه را رها کند و به ورملند برگردد و با خویشاوندان خود زندگی کند. فِرودینگ در سال۱٨٨۵ تحصیلِ زبان و ادبیات را از سر گرفت، امّا هرگز موفق نشد تحصیلات خود را به پایان برساند. در این سال ها او به شعر شِلی، بران و بایرون علاقمند شد و به زودی به نوشتن شعر و چاپ در روزنامه یِ کارلستاد پرداخت. دو سال بعد در دفتر روزنامه مشغول به کار شد، امّا چندی نگذشت که به بیماری روحی (به احتمال زیاد اسکیزوفرنی) مبتلا گردید.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فِرودینگِ معتاد و بیمار، در سنِّ سی و یک سالگی پا به عرصه یِ شعر نهاد و با انتشارِ اولین دفتر شعرش «گیتار و آکاردئون» (۱٨۹۱) نشان داد شاعری تواناست. شکوفایی شعرِ فِرودینگ با شعرهایی چون «رقص در آن سویِ جاده» آغازشد. به زودی شعرهایش خمیرمایه های تازه ای یافتند، او از طبیعتِ پیرامونش برید و نگاهش را به انسان و طبیعتِ آدمی معطوف کرد: آن که خوب است چندان هم خوب نیست/آنگونه که او می پندارد./آن که بد است چندان هم بد نیست/گاهِ رنج،/ آنگونه که او می پندارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دوّمین دفتر شعر فِرودینگ در سال ۱٨۹۴ با نامِ « شعر های تازه » به چاپ رسید. بر خلاف عنوان کتاب شعرهای این دفتر تازه نیستند. سبک و محتوایِ شعرها این تصور را در ذهن تداعی می کند که فِرودینگ از هر دری سخن گفته و شعری نوشته و در یک مجموعه گرد هم جمع آورده است. «آتلانتیس» یکی از شعرهای این دفتر است که از تمدنِ درحال سقوط می گوید. به نظرِ او استفاده یِ بد از قدرت باعث شده است که آدمی رو به زوال برود، امّا در خرابه ها نوعی زیبایی فریبنده هست که شاعر را به خود جذب می کند. تام هِدلوندِ فِرودینگ شناس می نویسد؛ پدر و مادر فِرودینگ هر دو دچار بیماری روحی بودند و شاید این شعر تمثیلی از خودِ زندگی شاعر باشد تا تصویری از انسان معاصرِ او.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
شهری که از ساحل همهمه سر می گیرد
بر گِل و لای بنا شده.ه
« ترشح و زبانه ها» سومین دفتر شعر فِرودینگ در سالِ ۱٨۹۶منتشر شد. گرچه این کتاب دنباله یِ کتاب هایِ پیشین اوست، امّا به لحاظ غنی بودنِ محتوا و ویژه گیِ سبک شعرها می توان گفت که این دفتر اوجِ شعرِ اوست. « ترشح و زبانه ها» جهانی است سرشار از واژه ها و مفاهیم، رنگ ها، رنج ها و اندوه ها. دشواریِ زیستن در شعر « دخترِ در چشم» اینگونه تصویر می شود: من محکوم به بافتنم/ نظم ام خوب است/ و تو برای زیستنِ زندگی عزیزِ ت/ آفریده شده ای/... خلاءِ زندگی باید پُر شود. زندگی را باید بافت. زندگی را با تمامِ پوچی اش باید با نظمی مثلِ نظمِ گره های یک قالی بافت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فِرودینگ در دو دفترِ «کهنه و نو» (۱٨۹۷) و «ترشچِ گِرال» (۱٨۹٨) بیش از پیش ابزارِ شعری خود را یافته است. صدایِ شعرش بخصوص در «ترشچِ گِرال»آرام و مات است. گِرال همان کاسه ای که خون حضرتِ مسیح در شامِ آخر در آن ریخته شد. به نظرِ تام هِدلوندِ گِرال ظرفِ روح و اندیشه یِ خود شاعر است. ظرفِ وجودیِ شاعر همانقدر گرانبهاست که گِرال و خونِ مسیح. بسیاری از شعرهای این دو دفتر از دوگانگیِ وجود انسان سخن می گوید. خوبی و بدی در هم تنیده اند. چهارمین شعرِ «ترشچِ گِرال» نمونه ای است از نمایشِ بدی و خوبی در وجودِ انسان: گِرال در تنِ دخترِ شادی است/ و دررنج و محنت نیز،/ از آن جا برایت/ بوسه ای می فرستد/... فِرودینگ در همین مجموعه شعر با الهام از شکسپیر و با استفاده از نام دو شخصیتِ «توفان» دوگانگیِ وجود آدمی را به نحوِ زیبایی به نمایش می گذارد. کالیبانِ هیولا و آریال (هوا) به کالیباریل مبدل می شوند، یعنی خوبی و بدی در هم می آمیزند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فِرودینگ در این دوره از زندگی اش دچار مشکلات روحی شد. مدتی در بیمارستان شهر اوپسالا و سپس در تولینگه و گِرِندال واقع در استکهلم بستری گردید. او با وجودِ دست و پنجه نرم کردن با بیماریِ روحی لحظه ای از نوشتن شعر غافل نماند. در سال ۱۹۱۰ «پس از درو» را نوشت. چند دفتر شعر چاپ نشده نیز پس از مرگ او منتشر شد. در میانِ شعرهایی که پس از مرگ او منتشر گردیده است، ما با شعرهایی برمی خوریم که کوتاه و آهنگین اند. این شعرها اغلب به صورت ترانه در آمده و در گوش سوئدی ها آشناست: سبز! خوش،/تازه، خیس خوش!/هوای تازه، زمین! / نرم سالم،/عصاره، شیرین/تازه خوش/ سبز!/ خوش/... اینجا فِرودینگ بر آن نیست چیزی را شرح دهد. او می خواهد با شکستنِ عبارت ها و جمله ها قدرت ریتم و آهنگ را به نمایش بگذارد. ناگفته نماند که در ترجمه بخشِ اعظمی از آهنگِ واژه ها و عبارت ها از دست می رود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
تام هِدلوند می گوید؛ "نمی توان گفت کدام شعر یا دفتر شعر فِرودینگ بهتر است، زیرا که این برمی گردد به سلیقه های ما. او از سبک های مختلفی استفاده کرده، شعرهایِ او گاه بسیار تشریحی هستند، گاه رسا و معنادار، گاه مختصر و کوتاه... "ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
در اواخر زندگیِ فِرودینگ استان وَرملند جایِ خاصی در شعرهایِ او پیدا کرد. پرسش های بیشمار او، دردها و دردمندی هایش، خواب ها و رؤیاهایش، همه و همه در این خِطّه رنگ می گیرند و با لهجه یِ ورملندی به قالبِ واژه در می آیند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
گوستاو فِرودینگ در هشتم فوریه ۱۹۱۱ در استکهلم چشم از جهان فروبست و در شهر اپسالا به خاک سپرده شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
امروزه جایزه هایِ ادبیِ زیادی با نامِ «گوستاو فرودینگ» وجود دارد که میان دانشجویان، نویسندگان و شاعران تقسیم می شود. از میانِ این جوایز می توان از «جایزه یِ اتحادیه یِ دانشجویان اوپسالا» نام برد. این جایزه از سال ۱۹۲٣ هر سه سال میانِ دانشجویانی که عضو اتحادیه دانشجویان هستند و با رأی گیری به برندگان اهدا می شود. جایزه یِ شعرِ «دوستدارانِ گوستاو فرودینگ» نیز یکی دیگر از این جوایز است که از سال ۱۹۶۹هر ساله به یک شاعر تعلق می گیرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مرگ
کف اش را دیدم، خاکی رنگ،ه
وقتی که خیال می کردم سفر به پایان رسیده،ه
بر رختخواب من خمیده بود
و به آخرین نفس هایم گوش می داد.ه


نگاه عزیزی تا اندوهِ
خداحافظی به پائین کشیده نشد،ه
و نه باوری به دلداری و به رستگاری
و نه باوری به تسکین رنجِ روحِ از نفس افتاده.ه


کف، آرام دستِ خیس اش را
بر پیشانی تبدارِ سوزانم گذاشت،ه
ناگهان دیدم قلبم از تپش افتاد،ه
امّا فقط گاه گاهی متشنج و مات تپید.ه


آنچه، پیشتر مرا سوزاند و محزون کرد و خورد و خائید،ه
فراموشیِ سرد و یخزده را خاموش کرد،ه
پرده یِ تاریکِ پوچی کشید بر همه یِ آن چه،ه
که خوب و خوش و عزیز بود.ه


وزوزِ خاموش ضربه های موج
در گوشم، انگار نوازشِ
بوی خوشِ بادهایِ تابستانی بود،ه
نوازشِ بوی خوشِ گل های دشت.ه

آخرین خداحافظیِ دوستانه و نرم
زیباییِ زندگی را به مرگ سپرد
یا ساحلی ناآشنا بود که من می شناختم،ه
روحِ مغروقم که با موج و بوی خوش
نزدیک می شد؟ه

-دوباره سرم از تب می سوخت،ه
دوباره حلقم از عطش خشک می شد،ه
نبض تند می زد، فکرهای پریشان می آمد،ه
وقتی مهمانِ ساکتِ من
آرام و بی صدا گم شد.ه


اوت دوهزار و ده/استکهلم
___

برگرفته از :ه

SvD (augusti 2010): Hos Fröding blir det provinsiella universellt. Tom Hedlund. Kultursidan.

http://sv.wikipedia.org/wiki/Gustaf_Fr%C3%B6ding

http://www.poesisidan.se/cgi-bin/dikter/Diktare/Froding




اسامی:ه

Gustaf Fröding- Tom Hedlund- Tullinge- Gröndal- Stockholm- Uppsala- Atlantis- Gral/graal- Shakespeare- Calibian- Ariel- Calibariel- Alsters bruk- Karlstad-Värmland-Uppsala studentkårs Frödingsstipendium-Gustaf Fröding-sällskapet- Shelley- Burns- Byron-


آثار گوستاو فرودینگ به زبان سوئدی:ه

Diktsamlingar [redigera]



_______


Johannes Brahms - Piano Concerto No. 1 in D Minor, Op. 15, I. Maestoso (20:46)

Artur Schnabel, piano

Georg Szell, London Philharmonic Orchestra (1938)


__

No comments: