Khosrow Davami
__________________
پله
برگرفته از مجموعه داستان "پنجره"
عکسش را ديدی؟ ه
گفتم: آره... ه
کجا؟ ه
توی روزنامه. ه
گفتم: آره... ه
کجا؟ ه
توی روزنامه. ه
عکس سياه - سفيد بود. چشمهايش باز بود. بازِ باز. از سمت چپ لب، رگهی خون بيرون زده بود. همان گوشه، سايهای از لبخند آشنايش را میتوانستی ببينی. سر و نيمی از تنهاش روی بوتههای لادن افتاده بود؛ با گلهايی که به خاکستری میزدند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
قبلاً ديده بوديش؟ ه
آره... ه
کجا؟ ه
اين طرف - اون طرف. ه
دوست بودين؟ ه
آره... ه
فقط دوست...؟ ه
منظورتون چيه؟ ه
خودت میدونی... ه
خب؟ه
خب که چی؟ه
آره... ه
کجا؟ ه
اين طرف - اون طرف. ه
دوست بودين؟ ه
آره... ه
فقط دوست...؟ ه
منظورتون چيه؟ ه
خودت میدونی... ه
سرش به طرف راست چرخيده بود. دوسه لادن وحشی را با سنجاق، بالای گوش، به موها وصل کرده بود. لباسی با گلهای ريز خاکستری تنش بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
هر وقت دلش میگرفت، میآمد پيشم. اون حرف میزد و من مینوشتم. گفتم که، درکش براتون مشکله...ه
خب؟ه
خب که چی؟ه
هبالاخره يه چيزی بيشتر از دوستی بايد باشه. داستانت رو بهش تقديم کرده بودی. اين کارو برای هر کسی میکنی؟ه
نوشتهام را با دو سه عکس ديگر انداخت روی ميز. گوشهی پلهها را ديدم. بوتههای لادن و پيچکها از پايهی نردههای سفيد بالا رفته بودند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اين پلهها به نظرت آشنا میياد؟ه
آره فکر میکنم قبلاً هم جايی ديدمشون...ه
کی؟ه
هفت - هشت روز پيش.ه
روز قبل از گمشدنش؟ه
نمیدونم، مطمئن نيستم...ه
از پلهها پايين هم رفتين؟ه
آره...ه
بين راه چيزی نگفت؟ه
نمیدونم؛ يعنی اگر هم گفت، من يادم نيس.ه
چند لحظه چيزی نگفت. بعد دست در کيفش کرد و کتابم را بيرون کشيد.
اينها را تو نوشتی؟ه
میبينين که، اسم من پايين کتابه...ه
آره فکر میکنم قبلاً هم جايی ديدمشون...ه
کی؟ه
هفت - هشت روز پيش.ه
روز قبل از گمشدنش؟ه
نمیدونم، مطمئن نيستم...ه
از پلهها پايين هم رفتين؟ه
آره...ه
بين راه چيزی نگفت؟ه
نمیدونم؛ يعنی اگر هم گفت، من يادم نيس.ه
چند لحظه چيزی نگفت. بعد دست در کيفش کرد و کتابم را بيرون کشيد.
اينها را تو نوشتی؟ه
میبينين که، اسم من پايين کتابه...ه
کتابم را انداخت روی ميز. خم شد. دستش را زير چانهام گذاشت. سرم را بالا گرفت. به چشمهايم خيره نگاه کرد.ه
چرا همهی زنهایِ داستانهات يا میميرن، يا يه جوری گم و گور میشن؟ه
سعی کردم در چشمهايش نگاه نکنم.ه
خودم تا به حال اين جوری به مسئله فکر نکرده بودم.ه
چرا همهی زنهایِ داستانهات يا میميرن، يا يه جوری گم و گور میشن؟ه
سعی کردم در چشمهايش نگاه نکنم.ه
خودم تا به حال اين جوری به مسئله فکر نکرده بودم.ه
در دفترش مطلبی را يادداشت کرد. بلند شد و داستانی خط خطی شده را انداخت جلوم. عکسها را برداشت و از اتاق خارج شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
دور میشود. دورِ دور. میلغزد و لحظهای بعد با مِه يکی میشود. دستهايش در دستهايم گره خورده؛ به طرف خود میکشانمش. نمیتوانم. روی شيب لبهی نردهها دراز کشيده. نيمی از بدنش را مهی شيری گرفته. طاقتم تمام شده. فريادم در مِه گم میشود. پنجهی گره کردهاش از مچ دستهايم میسُرد و به کف دست و از آنجا به انگشتانم میرسد؛ و بعد، رها میشود. میبينمش، لبخند بر لب. صورتش را از پهلو روی لبهی نرده میگذارد و سُر میخورد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اگه بفهمن چی؟ه
نمیدونم، حتی نمیخوام در موردش فکر کنم.ه
نمیدونم، حتی نمیخوام در موردش فکر کنم.ه
هر دو روی بلندی، پشت به خيابان و رو به ميلههای نازکی که آسمان و دريا را مشبک میکرد ايستادند. زن دستش را جلو آورد و در را باز کرد. لابهلای مه، پلکان فرسودهی سنگی، خيابان را با شيبی تند به ساحل وصل میکرد. دو طرف، نردههای آهنیِ کهنه و خزهبسته، پلهها را از بوتههای لادن و رازيانه و از خانههايی که در سراشيبی دره ساخته بودند جدا میکرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
زن گفت: به اينجا میگن هزارپله! هر وقت دلم میگيره میيام اينجا. آن قدر از پلهها پايين و بالا میرم تا از پا بيفتم. بعد میدوم جلوی ساحل و ساعتها به صدای امواج گوش میدم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سرش را جلو آورد و لالهی گوش زن را بوسيد. زن دستهايش را در امتداد بدن باز کرد.ه
خوش به حال اونهايی که بالای اين تپهها، رو به دريا زندگی میکنن.ه
چه فايده، هر باد و بارون تندی زير پاشونو خالی میکنه. به اون نخل نگاه کن، اونقدر کج شده که ريشههاش زده بيرون. با هر بادی ممکنه بيفته توی حياط خونهی پايينی.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
زن کفشهايش را درآورد و در کيف دستیاش انداخت. دامن سفيد بلندش را تا بالای زانوها بالا برد. مرد را به دنبال خود کشيد. از پلهها پايين رفتند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
تا کی میتونی بمونی؟ه
بايد زود برگردم.ه
بايد زود برگردم.ه
گربهای مويهکنان از حياط خانهای روی پلهها پريد. زن خم شد و گربه را بغل کرد. گربه سرش را به صورت زن ماليد. چشمهايش سبز بودند. «دلت نمیخواست جای اين حيوون بودی؟ آزادِ آزاد؟ هر جا دلت میخواست میرفتی و هر کاری هم میخواستی میکردی؟ فکر عاقبتش هم نبودی؟»ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
از حياط خانه، پيرزنی با لباس صورتی و پاهای چروکيده، گربه را صدا کرد. گربه از دستهای زن بيرون پريد و به طرف او رفت. پيرزن ظرف غذا را جلو گربه گذاشت. آنطرفتر نيمی از حياط را توری کشيده بودند. تویِ توری پر از پرندههای رنگارنگ بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
به طرف پايين دويد. فاصلهشان زيادتر شد. صدايش کرد. زن جواب نداد. زير لب میخواند. دوباره صدايش کرد. زن برگشت. موهايش روی صورت ريخته بود. با دست خانهی کناری را نشانش داد. زن و مرد ميانسالی در حياط خانه روی نيمکت چوبی تاب میخوردند و به سنجابی که از نخل بالا میرفت نگاه میکردند. پيچکها از تنهی نخل بالا رفته بودند. سبز بودند: سبزِ تيره.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
خسته شدی به اين زودی؟ه
نه، نگران تو هستم. ديرت نشه؟ه
با دست ساحل را به مرد نشان داد.ه
هر چی به دريا نزديکتر میشيم مه زيادتر میشه.ه
نه، نگران تو هستم. ديرت نشه؟ه
با دست ساحل را به مرد نشان داد.ه
هر چی به دريا نزديکتر میشيم مه زيادتر میشه.ه
به نردهها تکيه داد. دو پيرمرد عرقکنان از پلهها بالا میرفتند. هر دو نفسنفس میزدند. مرد زن را از پشت بغل کرد. دستهايش دور کمر زن حلقه شد. سرش را نزديک آورد و چانهاش را روی شانهی زن گذاشت. موی زن بوی رازيانه میداد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
صدای موج را میشنوی؟ه
مرد خم شد و از کنار پله شاخهای پر از لادن را چيد. برگهايش را کند و گلها را کف دست زن گذاشت. گلها زرد بودند و نارنجی. زن گلها را با سنجاق بالای گوش روی موها زد. لبهای مرد را بوسيد. لبهايش بوی کاج میداد. چند پله پايينتر رفتند. خانهای ديگر را نشان مرد داد. خانه پنجرههای شيشهای بزرگ داشت. حياط خانه را با سنگهای سياه فرش کرده بودند. حوضچهای کوچک و پر از آب در وسط حياط بود. بخار آبِ حوضچه با مه يکی میشد. زن و مرد جوانی جلوی پنجره روی تخت نشسته بودند. زن جوان به دريا نگاه میکرد. مرد خميازه میکشيد. زن برايشان دست تکان داد. لبخند زدند. زن دوباره به آنها نگاه کرد و با انگشت به خود و حوضچه اشاره کرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سرشان را تکان دادند و خنديدند. مرد سرش را برگرداند.ه
به خدا تو ديوونهای...ه
به خدا تو ديوونهای...ه
زن دگمههای بلوزِ سفيدش را باز کرد. مرد روی پلهها نشست. زن لباسهايش را به مرد داد. از بالا، زن و مرد لبخند بر لب نگاهشان میکردند. زن يک دستش را جلوی سينهی برهنهاش حائل کرد. از روی نرده پريد. پاهای برهنهاش گلهای لادن و رازيانه را لگد کردند. به حياط خانه رسيد. پاهايش را روی پاشويهی حوضچه گذاشت و بعد توی آب رفت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
نترس! بيا، آبش خيلی گرمه.ه
گفتم که، ديوونهای تو...ه
زن میخنديد و با صدای بلند آواز میخواند. مرد دستش را بالا آورد و به ساعتش اشاره کرد.ه
ديرت نشه؟ه
گفتم که، ديوونهای تو...ه
زن میخنديد و با صدای بلند آواز میخواند. مرد دستش را بالا آورد و به ساعتش اشاره کرد.ه
ديرت نشه؟ه
زن سرش را زير آب برد. فقط موهای سياهش روی آب نمايان بود. زن و مرد جوان روی بالکن آمده بودند و به حوضچه نگاه میکردند. زن سرش را از آب بيرون آورد. خنديد. از حوضچه بيرون آمد. زن جوان حولهای را از روی بالکن به طرف زن انداخت. زن حوله را در هوا گرفت و دور خود پيچيد. از ميان بوتههای لادن و رازيانه رد شد. مرد دستش را گرفت. از روی نرده گذشت و کنارش نشست. موهايش خيس بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سرما میخوری...ه
عيبی نداره...ه
حوله را روی موهايش کشيد.ه
عيبی نداره...ه
حوله را روی موهايش کشيد.ه
يک شب از خستگی زير يکی از همين پلهها خوابم برد. دلم نمیخواست برگردم خونه. فرداش که برگشتم، به همه جا خبر داده بودن.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
لباسش را پوشيد. دگمههايش را بست. حوله را روی نردهها گذاشت. برای زن و مرد جوان که حالا روی تخت دراز کشيده بودند دست تکان داد. چند پله پايينتر رفتند. زن دستش را روی شيب نرده گذاشت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
تا حالا امتحان کردی، روی لبهی نردهها سوار بشی و سُر بخوری تا پايين؟ فکر کنی توی آسمون رها شدی و هيچ چيزی هم جلودارت نيست؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
زن را به طرف خود کشيد. زن سرش را روی شانهی مرد گذاشت.ه
هر چی پايينتر میريم مه غليظتر میشه.ه
زن میلرزيد. مرد کتش را روی شانههای زن انداخت. هر دو به موازات هم پايين رفتند. صدای موج که به صخره ها میخورد بلندتر شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اونجا را نگاه کن...ه
پايينتر، نزديک ساحل، خانهی سفيدِ بزرگ و متروکی بود. يک طرف خانه را روی تپه ساخته بودند. طرف ديگرش با چند ستون چوبی بزرگ به ساحل وصل شده بود. درها و پنجرههای خانه را تخته کرده بودند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
هر لحظه ممکنه که آب خونه را با خودش ببره.ه
دست مرد را به طرف خود کشيد. از بالای نردهها پايين پريدند. زن از پلههای چوبی بالا رفت. مرد روی بوتههای لادن ايستاده بود. زن پنجرهی کنار خانه را باز کرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بيا تو...ه
درست نيس؛ بهتره برگرديم، حسابی دير شده...ه
زن سر و نيمتنهی خود را از پنجره بُرد تو و بعد پاهايش دور شدند.ه
درست نيس؛ بهتره برگرديم، حسابی دير شده...ه
زن سر و نيمتنهی خود را از پنجره بُرد تو و بعد پاهايش دور شدند.ه
آب جلو آمده بود. امواج با فشار به پايههای سياه چوبی خانه میخوردند. چند دقيقه روی ماسهها و رو به ساحل نشست. از زن خبری نبود. صدايش کرد؛ جوابی نشنيد. از پلههای خانه بالا رفت. پلههای متروک خانه زير پايش به آرامی تکان میخوردند. از پنجره رفت توی خانه. توی خانه تاريک بود. کبريت کشيد. عکسهای روی ديوار را ديد و دو سه صندلی شکسته و تختی خاکآلود و ديگر هيچ. از پلههايی که خانه را به ساحل وصل میکرد پايين رفت. پايش را روی ماسهها و سنگريزههای خيس گذاشت. صدفها و خزهها به ستونهای سياه و چوبی خانه چسبيده بودند. دستش را به يکی از ستونها گرفت. دريا و آسمان ابری از پسِ مه بهتر ديده میشد. دوباره زن را صدا زد. امواج با همهی قدرت خود ستونهای خزهبستهی خانه را میلرزاندند. پيراهنش خيس شده بود از پشنگههای آب. از زير ستونهای سياه کنار رفت. امواج بوتههای لادن و رازيانه را کنده بود. آنطرفتر زير صخرهای سنگی پناه گرفت. در شکاف صخره چند شمع نيمسوخته، دو سه بطری خالی و تکهای هيزم ديده میشد. باز هم زن را صدا زد. صدايش در همهمهی امواج و لابهلای مه گم شد. کنار پله ها نشست. به بالا نگاهی انداخت. بیآن که به پشت سر نگاهی بيندازد، آرام آرام از پلههای مِه بالا رفت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ژانويه 1999
___
____________________
No comments:
Post a Comment