Wednesday, September 1, 2010

Omran Salahi

_________________


عمران صلاحی در کنار اسد الله شهریاری (طنز نویس) به یاد روزهای خوبش در جوادیه! (رستوران فرید1371)ه

____________________

نصرت الله مسعودی


بچه‌ی همه‌ی جواديه‌ها

برای «عِمران»ی كه در دلم هميشه عزيز می‌ماند




اما شكوفه كه با خاك دهن به دهن نمي شود عِمران!ه
مگر نديده بودی گُل
تا سر به سر نسيم نگذارد
برای جوهای جواديه جوابی نداشت.
ه
راستی حالا كه خاك
به اندازه‌ی يك باغ پاييزي بغل باز كرده است
من بايد چه بنويسم
از سوت قطاری
كه بی‌خوابی ِحوالی راه‌ آهن را
هرشب كف دست‌ شان می‌گذاشت
تا در تاريكیِ
روي شعرهای تو اعلاميه بچسبانند
و تو
آن‌ها را خط به خط
لای دلت بپيچانی
و ايستگاه به ايستگاه
اُكتاوها بلندتر از
سوتِ پيچيده درسرخي ِچشم ها
آنها را در آب
با گريه بخواني .
ه
چرا پلك نمی‌زنی عمران!ه
ما كه بعد ازاين همه " سال ِباد"ه
هنوز هم بچه‌ی هرجواديه ‌ايم
و بارش يكريز چين
به اين زودی‌ها
از پيشانی ِ بچگي مان
دست برنمی‌دارد
و اگر چشمان شوخ تو
چينش ِ لجوج چين ها را
به ديوار روزگار نكوبد
اينان كه آب توبه
در ده متري مادرشان بخار مي شود
چين ِ دل مان را هم مادر زاد اعلام می‌ كنند
و فيلسوفان كرايه‌ ای با دانشنامه هايي
كه راحت تر از باز
به شانه شان نشسته
برای كت و كفش هاي نداشته مان
طرحی ژنتيكی شان تيتر مي خورد.
ه
عمران! اگر دير بجنبي
آن گريه هاي همه درآب
خم شده بر گذرگاه قطار وُ غصه
بر گونه ي غربت ِ مسافران چكه خواهد كرد.
ه
خاكي ترين بچه ي جواديه ! درست!ه
اما دهان ِشوخ وُ خاك
كه جفت شان جور نمي شود.
ه
حالا چگونه به سر وُ سينه بكوبم
تا بدانند
ديگر كسي نيست
تا جغرافياي كش برداشته جواديه را
در آب هاي شمال و جنوب وُ مُرده رود گريه كند.
ه
عمران!ه
تو آب ها را بسيار قسم داده بودي كه پيش شان بمانَد
اما شاعر كه نمي تواند به هيچكس راست نگويد :
ه
دل هاي در به در
آن گريه ها را
خانه به خانه رو كرده است!ه




آخرين بازنويسي
20/ مرداد / 89


__


I Thought About You, Mal Waldron.


________________


No comments: