Shapur Ahmadi
___________________
Tunnel, Hill 62, Sanctuary Wood, Zillebeke, Flandres, Belgium — Bertrand Carriere, 2009
______________
شاپور احمدی
همبازيان گمشدهی آرتور رمبو
ه1. ميخواهم چشمهايم را ببندم، نه آنكه از جا در آورم بلكه بدان گونه كه آذرخش، شبي خاكستري و سرد را در زنجمورهي درختچهاي ميآويزد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه2. زير قوسي كه شانه و گُردهمان را ميسود، آهوي سوخته بود، سرو وارونه و خوناب. الآن همه چيزمان به هم رسيده است. بچههاي پير و پارسالي يكباره به هم دوختيم خم ابرو و زنخدان شنگ همديگر را.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه3. تكههاي تنهي خورشيد بر سر و كولم باريدند و خزيديم به دهكورهي خشتي، آه.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه4. گاهي نيليفر و آزادچهر و انوشهروان لكههاي شرمگين هم را به هم ميزنيم. بر سر نيمكت جنگيديم آه نيليفر، تا دل تابناك را بفشريم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه5. نيليفر جَلد بيشتر فانوسها را نشان زد. سرانگشت گرمسيرياش هوا را خال كوبيد. نفهميدم آزادچهر چرا اين قدر كوتاه بود و نارنجبو. و پلههاي شكسته را خوشگل آغشت به كورسوي بغضم به كنار.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه6. دوست داشتم تا صبح به سنگچين گداختهي نخستين شب پشت كنم تا پس از فرو رفتن در برگ و دود خوشِ پلنگ هرزه درايي كنيم، آه.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه7. چرا اين چرخها را با خود زود آورد نيليفر؟ يكيمان ميان راه خواهيم زاييد و ناگزير هر كدام سر خواهيم كشيد ميان درختچهاي آه و دندانههاي آذرخش كفترهاي نفله را به بازي خواهد گرفت. و جان ماه.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه8. چي گفتي؟ جان ماه؟ بگذارم، بگذارم. ميخواهي گهوارهي خاكيام را بكاوم، نيليفر. و زودزود به كمينگاهمان سر ميزد. و سرخوش زير بغض مهربانمان در ميافتيم، آه همين جا.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه9. گونهي شب پاره ميشود. پاييز روشن است. مويهي نردههايي كه در خارهاي سيمين و پرخون قايم ميشود، شگفتا كسي را بيپروا نكرده است. و گنجشكي ديروقت و چند جنبندهي ناشناس سر در لاك هم فرو گذاشتند. نميخواهيم همه چيز به هم برسد، حتي گوشت و خورشيد. طوري نيست. آيا ما ديگربار رود را ساختهايم تا پوست سگ بپوشانيم. آه گاه نرم خواهيم غلتيد در زبانهاي مَشت و زعفراني كه در او زانو خواهيم زد و بارور خواهد شد. آن گاه ماييم كور و لنگ و جفنگ در شبستاني پوك.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه10. آه فلز آفتاب همان گوشت بهار است كه زنگزنگ زنگولههاي ناپيدايش سايهي ديوآساي دره را تا خاكزار كوهاني فرهمند ميكاويد و سكوتي گرم و خفه فرو ميپوشانيدم بر همه چيزمان و صورتهاي زين و افزارپوش. جنهاي بيهمتا خمير طلا ميكشيدند بر دوشيزگاني كه نزديك بود در سايهي غصه كز كنند و هيچ گاه باز نگردند مگر جسمشان و رختي كه خود ندوختهاند. پتيارهاي پيدا خواهد شد تا بر تختي چوبي نزديك درختچهي گدا سروته نيمروز را به انگشت در خاك فرو كند. در خواب همهمان خشكهلبخندي خواهيم زد به چند فرشتهي جربزهدار كه تازه از پايتخت به كنار رود آمدهاند و پاهاي پيرشان را ميشويند. همه را ميشناسند، و همهمهي اقيانوسي كه سر در نميآورد پادشاه است يا يابويي بيگناه.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه11. عشق موهايمان را به هم خواهد ريخت. پر و پوشالمان را حنا ماليد، آوخ. هنگامي كه سوزنهاي چمن چانه و گونهمان را از شبگير تا الآن خيس كردهاند، كارتنها را زير آسمان چنگ خواهيم زد. و عشق چه كار خواهد كرد با دلهاي لكهدار هنگامي كه همسر و كودكي ناشناس ازو نگهباني ميكنند؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه12. آهوي كوهي را تازه زير پل توي كولهپشتيام قايم كرده بودم. و نوزادي خونابهآگين خواهد بود در تُفل آفتاب. سبد سنگين بود و آويزان. چراغي بود كه ميسوخت. گوشت و خورشيد را سر صبح در ايستگاه در آغوش بسته بود. قناري مرده بود نيمكت. پاشنههايمان زيبا سينهي فرتوت را ميكاويدند. پسر خوب از جا پريد و حلقه را ديد. فره بود و ميتابيد. تنهي خورشيد ميخواست روي تنه وايسد. حلقه سرد بود و زيبا بود و نازك. و گوشت را به جان خود ماليدم. خورشيد بود. و آن شبستان پوچمان و پل دراز با فانوسهاي مچاله همگي سوار ايستگاه بودند و چتريها را بر تنِ نُنُر يكديگر فريفتيم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه13. چرا به روي بام پوسيده رفتم؟ دشنام بچهها آفتاب را ميبريد و گنبدها يكييكي ميگداختند. باد ريشه دوانده بود، و پرندگان. و جسد ماه دراز كشيده بود. هر كدام دستش بود، گدا و خراب، آراسته بود. و خودخواسته اينجا را جسته بود. خانه را تنگ كرده بود تا وراجي را ادامه دهد. و چشمها را بسته بود. آب سياه را پشتدستي زدم. لاشهسنگي بود كه هي فرو ميرفت. جيكجيك كرديم و پوستمان نزديكيهاي دكه زيبا شد. پشتبام چه ميشود؟ فرشته گيج بود. همان جا ساكت نشست. پنجههايش چه كوچولو بود. دلش دوست نداشت بازي كنم. ميترسيد. هر وقت مي خواست از بچهها ميپرسيد. و هر جايي پيدا ميشدند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه14. غصه نخورين بچهها. صبح زود بيرون خواهيد آمد. گرچه بارها در سايهروشن غمناك بر سر و كول هم كوبيديم. گذشت. شگفت زمانهاي است لجنهاي بينقره. كوچكيِ طنازتان كمر را آذين بسته بود تا يكباره عطر شوم ناكسي چترهاي پرخون و طلاييتان را نرم بر آشوبد. پناه بر خدا، دانسته رو كرديد به پست فطرتي كه يا نيك بر ميآورد جسم خود را و خشت را و يا همو زبانبازي است كه شاعر ميشود و بيهمهچيزي است مشنگ كه هنوز بدون پيش نشستن در كورسوي زهري آخماتوا نخفته است. همين جا تيغههاي هراس را دست ماليديم و زيبا بالا آمديد. چيزي نبود. سر يك هفته سراغ ماركسيستهاي سختگيري خواهيد رفت تا دشنامهايمان را آهسته كنيد به زمين و زمان و ركوييم و تسوهتايوا و اون سوفياي ناجنس. چه برگردانهايي با آنها ردوبدل كردهام، اوف از اين رذالت و لاسيدن با گاوهاي پيسه كنار تالابهاي قطبي. برفتيد بيسروصدا با فرشتهها سرود و آبرنگ كار ميكرديد. اين رنگآميزي خشن با فانوسها چه فايده ايداشت، نيليفر؟ به همه ميگيم. من سر كدام را شانه مي- زنم؟ كتاب شعرم را برايشان ارمغان ميآورم. حظ كردم توي چشمهايشان سبزي پاك ميكرديم. اين جوري دوست داريم. خدا شر اين دوستدار روس را بكند. چقدر كش ميدهند آن را. من همه چيز را سر جايش گذاشتم. اگر سرم را بزنند حاضر نيستم يه دفه ديگه همپوست شاعري جهود بشم. مثل مار خزيد. توي درختي جاش ميشود. پوست را همه شب به كول كشيدم. شب كثيفي بود پرمهتاب. ماه ارزان و عتيقه آمده بود وسطمان بيبخار گوش سپرد. همين جا فهميدم كه سينهام دارد خشك ميشود، آزادچهر. خيلي خب، باشه، غصه نميخورم. پنجهام لحظهاي سابيد در حلقههاي تيزي كه مي چكد بر سر و كول آن شكلك كنفت. افسوس، جامي ديگر بر نگرفت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه15. اما سرابهاي تيز پياپي ليز ميخورند و درياي خشك را ميبرند و چهرهي دژم آفتاب و سرو را وا مي- گذارند اينجا در كمينگاه تا عشق يواشكي به مقراض خود دختركان زهري را باز بتراشد، و به دريايم خواهد افكند. آن گاه كه دريا جانوري است خشكيده تا بر تيغههاي دليرش مويه كنم، گويي ننهي خود را يافتهام. و از نو پشت كردهام به پايتخت، آنجا كه دل را در كف لخت ميتابانيد روياروي آن سايهي مردانه و كهن (آه چه جشني است، چه شبستانهايي دروغين) كه گوشت و خورشيد هر اندام خوشدل را به سطلپارهي رنگينكماني ميسپارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه16. آن گاه در اين گدار بيسرانجام هيچ نجس نشديم حتي اگر شبگير باز آرتور رمبو (عليه العنه) به سر وقت هيكل خواب گرفتهمان آمده باشد اما نجس نشديم. و نيليفر را دوست دارم. و آزادچهر را دوست دارم. و انوشهروان را در آغوش ميكشم. نخواهم فهميد يكيمان هيكل باران را بر دوش كشيديم تا در سايهي شبستان بنشانيم. پلگسيخته و حصيري است. و سكهها گل خواهند انداخت بر سينه و پيشانيمان زير كمان زمختي كه هيكلمان را ميسود. چشم به راه دهكوره هاي تندر خواهيم پلكيد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه17. اما اسبهاي كياني، دختركان نيمهخفتهي شهرياران پردهي ژندهي خورشيد را به نيش ميكشند و زنگ زنگ دره (آنجا كه هيچ وقت بروبچههاي رودخانه رنگهاي گوشت يكديگر را به خنده نخواهند دوخت) آسمان را كج و بارور نگه ميدارد. آن گاه رخت رزمگاهي خود را به يك سو ميافكنم تا دالانهاي نمكين رود را فرا چنگ آورم. بر سكوهايي كه ماندهي سورهاي بيپروا و تاجهاي گلگون هنوز چشم و رو را مي- نوازند، سر ميگذارم و پلنگآسا مينالم. شايد آزادچهر زير انار پير و فيروزهاي شير دهد. پارههاي تن خورشيد را انوشهروان زير پا له خواهد كرد. و سرانجام يگانه گاو دهكده از غصه خواهد مرد. چراغ مچاله- اي خواهد شد در شب گل سرخمان. آه نيليفر، چه آسوده خاروخاشاك سراب را پشت سر گذاشتي تا كنار شب خاكيمان فرو رويم. شايد چالهي خوشبويي بيابم. كلهام خيالي پريشان خواهد داشت تا نخستين بار تنهي شاعري را برتابد. جيكم در نخواهد آمد، اوه. چه گوشتي، چه خورشيدي.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
***ه18. دو سه دقيقهي نخست اگر درست لهم كردي، اكنون ضجهام چنتهي استوار همسرانت را بر نميآشفت. آه زير چتريهاي زهري رهايم كردي نيمهكشته به سوي سپيدهدماني نمكين. زانو زدهام توي زبالههاي آفتاب و گل ولاي كهكشاني ناب. اين سان دل گوشتي را سپردمت تا جا بگذاري در ايستگاهي مانند همهي ايستگاههاي جهان. و خفت شوم لبهي تيز جويي تا سپيدهدمان را بر آورم. افسوس، چه پيشامدي، چه گولي. چرا هراسان شدم؟ پنجهي كثيفم به درختچهي هرزه پناه ميبرد كه روزي بردبارانه به رويم خنديد. گويي خود از نژادي ناز بودم اين سان پس از صد سال زير هيكل ستوران اقيانوسي اُزگَل، هاي هوي دودوزهباز و غلطانداز آوخ نه همبازيان، نه تالاب فرشتگان و سگهاي زمستانيام كه ميجويدندم. ميخواهم چشمهايم را بسترم. و آذرخش در خاكستر شبي بيهمهمه و سنگين فرو ميآسايد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
_________
______________________
No comments:
Post a Comment