Mansour Khaksar
_____________________

Red leaves ceramic ear studs
________________
منصور خاکسار
دو شعر از "لس انجلسی ها-1997"ه
1صدای خودم
یا صدای شبیه به خودم را
از پیامگیرم
ه ه ه ه ه ه می شنوم
و درمی مانم
از خفآوای خستهای
که گریبانم را رها نمیکند.ه
دقایقی به ساعت 7 مانده است
از کار بازگشتهام
با روزنامه ی مچاله شدهای
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه که در راهرو یافتهام
و یک بغل بار و
ه ه ه ه ه ه بیحوصلگی
و آینهای که
تاریکی گشوده است
برابر نخلی
که خواب سقفی دورتر را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه می بیند.ه
و سالهاست آسمانی را تماشا نمیکند
صدا را قطع میکنم
بدرقه بغضی که خواب از چشمانم میگیرد
و همواره انتظار حادثهای را دارد
که اتفاق نیافتاده است.ه
این صدا
ه ه ه ه اگر از حنجرهای
ه ه ه ه ه ه- نزدیک تر-ه
می شنفت؟ه
و با تلنگری بر نمی آشفت؟ه
شاید این سفر
ه ه ه ه ه به گونهای دیگر حک میشد،ه
حلقهای که مفصل
ه ه ه ه ه ه به خاکی دیگر وامی نهد
بی آنکه از خاطر بسپرد
جهان هنوز به معمایش پاسخ نداده است.ه
شب از درگاه خانهام میخزد
و سایهام گرداگرد اوست
غریبانهای که
ه ه ه ه ه ه- هر شب -ه
همرنگ دلشوره ی من است
با رویایم پیاله می ساید
و بر لبهای ناگشودهام
ه ه ه ه ه ه می خواند.ه
می دانم
که در اینجا دعوت نشدهام
و چراغی که تنها میسوزد
در هیچ خاطرهای نمیماند.ه
2
صدایم می کند
و سایه روشنایش
بر خاطرهام نخل میزند
نیمخوابی در صبح
با سرانگشتی نرم بر سینه
و برقخندی
که ذهن من آوازش کرده است
آه....ه
تکه آفتابی مگر
در قرابه 17 سال چین میخورد
فراتر از آینه
ه ه ه ه ه ه و شقیقه خاکستر
گرهی از گذشتهای دور
ه ه ه ه ه ه بر پلکی سنگین
که پرده اشکی اکنون
ه ه ه ه بازش کرده است
میبینمش
آنسوی ایستگاه
که عینک زدهست
با کفشی از کتان و دامنی قهوهای
و خود را آراستهست
هزار روزن
فاصله را روشن میکند
مثل شبی
که بر درخت آوازی سوختم
و در زمستانی دیگر باریدم
چون آتشی که از درونم برخاستهست
و صدایش تکرارم میکند
از کدام حنجره روئیدهام
که برهنهام
و در تصرف پیراهنی
ه ه ه ه ه ه که باد را وسوسه کرده است
و عطر نارنجش
ه ه ه ه ه ه بیاختیارم میکند
باغ نوری
ه ه ه ه ه خرامیده
ه ه ه ه ه ه ه خرمن
ه ه ه ه ه ه ه ه خرمن
ه ه ه ه ه ه ه ه ه خرمن
تا آنسوی پیاده رو
و گُل و گامی دمیده
در گذر من
با نفسی نو!ه
غزالی که لب ناگشوده میگوید:ه
از سفر رسیدهام این است؟ ه
انگار زمین بر فرازی دیگر میچرخد
و عقربه ی زمان نیز
که باد از دهان عسل میوزد
و غباری که میتکد
ه ه ه ه ه ه ه بر پیشانیم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه شیرین است.ه
____
No comments:
Post a Comment