Azita Ghahreman
_______________________
آزیتا قهرمان
_______________________________
رزم انفرادی در یک مانوور ِ عاشقانه
خواستم برگردم نشد
من غروب ساده ای بودم در کاغذی بنفش
با اردک های منگ از میدان مین رد شدم
طبل زدم با قوطی ها ی خالی دلنگ و دلنگ
در جیبم فقط دو نخ سیگار مارلبورو
و پلاک مردی از گروهان ِ یحیا یحیا عجیب به گوشم
سلام کردم به جیپ قرمز و یک تکه ابر صورتی
برای کوچه ای دور بوی ماه نوشتم
و زبان فاخته در سرم آتش گرفت
انفجار ِ حروفی مثل دال سین و آ د رکلمه ها تقصیر من نبود! قربان
محض سطرهای زخمی
هی کندم کندم تا پشت سروها ی باغ سنگر بگیرم
لباس سربازی ام گشاد پوتین ها دو نمره تنگ
خواستم برگردم نشد
تته پته راه افتادم روی تپه روبرو
کسی از رادار ..... نه ! اصلا چیزی نگفت
ساعت 9 منورزدند آمدند از بالا ازپایین از لای درزها
ماتروشکا زدند کاتیوشا زدند
فرصت نبود ببوسم زیر رگبار عکست را
نشد در کمین وصیت کنم
آی بی شرف ها ! هنوز زنده ام
پوست شعری به دندان و سینه خیز
عاشقی که اشتباه جای صلیب سرخ خط مقدم پیاده شد
همه مرده بودند در هاویه
بی سیم چی مامورتانک زخمی ها راننده ی نفربر
نقشه محاصره ... کاغذها را درسته بلعیدم و ... تسلیم
هیچ تنابنده ای
شیطان یا مترسکی باقی نبود کلاغی حتی
به اسیری ببرد تو را
یا درجا ترق خدایا ! تیر و از خواب خلاصت کند
من غروب ساده ای بودم در کاغذی بنفش
با اردک های منگ از میدان مین رد شدم
طبل زدم با قوطی ها ی خالی دلنگ و دلنگ
در جیبم فقط دو نخ سیگار مارلبورو
و پلاک مردی از گروهان ِ یحیا یحیا عجیب به گوشم
سلام کردم به جیپ قرمز و یک تکه ابر صورتی
برای کوچه ای دور بوی ماه نوشتم
و زبان فاخته در سرم آتش گرفت
انفجار ِ حروفی مثل دال سین و آ د رکلمه ها تقصیر من نبود! قربان
محض سطرهای زخمی
هی کندم کندم تا پشت سروها ی باغ سنگر بگیرم
لباس سربازی ام گشاد پوتین ها دو نمره تنگ
خواستم برگردم نشد
تته پته راه افتادم روی تپه روبرو
کسی از رادار ..... نه ! اصلا چیزی نگفت
ساعت 9 منورزدند آمدند از بالا ازپایین از لای درزها
ماتروشکا زدند کاتیوشا زدند
فرصت نبود ببوسم زیر رگبار عکست را
نشد در کمین وصیت کنم
آی بی شرف ها ! هنوز زنده ام
پوست شعری به دندان و سینه خیز
عاشقی که اشتباه جای صلیب سرخ خط مقدم پیاده شد
همه مرده بودند در هاویه
بی سیم چی مامورتانک زخمی ها راننده ی نفربر
نقشه محاصره ... کاغذها را درسته بلعیدم و ... تسلیم
هیچ تنابنده ای
شیطان یا مترسکی باقی نبود کلاغی حتی
به اسیری ببرد تو را
یا درجا ترق خدایا ! تیر و از خواب خلاصت کند
__________________
Image above:
___
No comments:
Post a Comment