Mahmud Falaki
_________________
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjfM0GbcjH1ZMBk0YET1L-g4EHQGENv5T-kVWK1mmLfAWSINA_kgXnmKAF6ZPll5vDDwLxlK0kwriUC_ST0PJY3PRuQxoFJlFWVA-o-UH4JsRscQLXLCXLogRnzNsBoqmUxORqdWcUWshbN/s400/Hossein-Sadri--2.jpg)
by Hossein Sadri
_________
محمود فلکی
چیزی از همیشهی اکنون
چیزی از اندام ِ سحر با من است
وقتی که سایهای دنیا را پس میزند
چیزی از حواس ِ راه با من است
وقتی که مهاجری در جادوی بیگانگی
زبان اشیا را نمیفهمد
چیزی از آوای دانستگی در من است
وقتی که مردگان از خاک میگریزند
و برگلوی پرندگان میآویزند
چیزی از زن، از ساعت، از خودم
در من بیدار میشود
وقتی که شب
در خاطرهی آب میخزد
و سکوت،ه
در درشتی ِ زمان، آب میشود.ه
من اینجایم، اینجاییام
در همیشهی اکنون پیدایم
در شادی ِ راه
خاطرهی پنهانم.ه
وقتی که سایهای دنیا را پس میزند
چیزی از حواس ِ راه با من است
وقتی که مهاجری در جادوی بیگانگی
زبان اشیا را نمیفهمد
چیزی از آوای دانستگی در من است
وقتی که مردگان از خاک میگریزند
و برگلوی پرندگان میآویزند
چیزی از زن، از ساعت، از خودم
در من بیدار میشود
وقتی که شب
در خاطرهی آب میخزد
و سکوت،ه
در درشتی ِ زمان، آب میشود.ه
من اینجایم، اینجاییام
در همیشهی اکنون پیدایم
در شادی ِ راه
خاطرهی پنهانم.ه
هامبورگ – 2011
_______________________
No comments:
Post a Comment