Tomas Tranströmer

_________________
فارسی : خلیل پاک نیا
دستخط آتش
سراسر این ماههای ملال انگیز، جرقه میزد زندگیام
فقط وقتی با تو عشق میورزیدم.
چون کرم شب تاب، روشن و خاموش میشود، روشن و خاموش میشود
راهش را میتوانیم دنبال کنیم سو سو زنان
در تاریکی شب در زیتون زارها.
سراسراین ماههای ملال انگیز، روح خاموش و پژمرده
جسم اما با تو یکی میشد
آسمان ِ شب غره میکشید
دزدانه کیهان را دوشیدیم و زنده ماندیم.
از مجموعهی ” میدان رامنشدنی” چاپ ۱۹83
___
ماژورC
پس از عشقورزی به خیابان که پا گذاشت
میرقصید برف در هوا
زمستان آمده بود
هنگامی که درآغوش هم بودند
میدرخشید شبِ سپید
از شادی پردرآورد
همهٔ شهر به او پیوستند
لبخندِ رهگذران-
همه پشت یقههای بالازده میخندیدند.
آزاد بود!
و آواز سردادند تمام علامتهای سوال به وجود خدا
اینگونه فکر کرد
نوایی خود را رها کرد
و رفت در توفان برف
با گامهای بلند
همه چیز در سفر به سوی گام C
قطب نمایی لرزان به سوی گام C
ساعتی برفراز رنجها
سبک بال بود!
همه پشت یقههای بالازده میخندیدند.
از مجموعهی ” آسمانِ نیمه تمام ” چاپ ۱۹۶۲
این زوج
چراغ را خاموش میکنند و حباب سپیدش
سوسو میزند لحظهای پیش ازآنکه
چون قرصی در لیوان ِ تاریکی حل شود.
بعد پرواز میکنند
دیوارهای هتل به تاریکی ِآسمان پرتاب میشوند.
جزرو مد عشق فرونشسته و میخوابند
اما پنهانترین فکرهایشان همدیگر را مییابند
چون دو رنگ روی برگی خیس
درنقاشی کودک دبستانی
به هم میرسند و با هم یکی میشوند.
تاریک و ساکت است. اما شهر شبانه
با پنجرههای خاموش نزدیکترشده
خانهها آمدند ، نزدیکتر آمدند در انتظار بیقرارشان
انبوه مردم با چهرههایی که چیزی نمیگویند.
از مجموعهی ” آسمانِ نیمه تمام” چاپ ۱۹۶۲
No comments:
Post a Comment