Tuesday, November 1, 2011

Saeid Karafarin

_________________


س.کارآفرین
____________________

اعدام ويتگنشتاين
لودویک ویتگنشتاین فیلسوف و ریاضیدان اتریشی. تولد: 26 آوریل 1889. مرگ: 29 آوریل 1951. نوشته های او پایه نظریه عدم قطعیت را استوارتر کرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بيرون ز وجود خود ، خدا را ه ه ه زينهار مجو كه گفتمت فاش
گوئی كه به غيرما كسی هست
ه ه ه از خويش تو اين حديث متراش
مائيم و به غير ما كسی نيست
ه ه ه در شيب و فراز و زير و بالاش
نعيمی

_____

یک عصر بهاری. کمی پیش از طلوع تاریکی، تاری سنگین چشمان "ويتگنشتاين" بی هدف روی دستنوشته های پاره خود، دنبال معنای گمشده ای می چرخید، که طوفان درد از راه رسيد. فيلسوف ناله ای سرداد. اطرافیان سرپرستار را خبر كردند. در اتاق سفید باز شد و نگاه همه به کناری خزید. دختر زيبا روی دنبال مورفين گشت. بعد صدای گامهای سترگی شنیده شد که از انتهای راهرو بیمارستان به سمت اتاق قدم برمی داشت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بوی گرد و غبار درون مخاط بيمار پيچيده بود و درد كه همچون ريشه های سرطان پروستات از تهيگاه تن اش به انتهای جمجمه مي خزيد زلالی نگاهش را تار می كرد و مزه خون و نمك را در دهانش با شدت بیشتری ول می داد. صدای غريبی با زنگ گوشهايش آميخت. "ویتگنشتاین"مرد سفيد پوش و کشیده قامتی را ديد كه عينكش را روی گزارش سر پرستار بالا و پائين می کرد، بصدای بلند حرف می زد و چيزی را روی صفحه کاغذ به دختر جوان نشان می داد. فكر كرد آنچه در اتاق گفته می شود بيشتر به برگردان زبانی گمشده می‌ماند. مفاهيم و علامات همه كنگ و تاريك و درهم پيچيده بود. صداهايی كه در خلوت درد و جسم تكرار مي شدند و آوايي كه از دوردستها مي آمد همه در گودال سياه و مدور ذهن فرو مي رفت و هیچ باز نمی آمد. ناگهان از درون دالان تاريك و پرپیچ و خم ذهن آوازي غريب اما نه چنان بیگانه که می پنداشت، شنید. كسي به صداي بلند و كشيده از ميان تيرگي و لغت های كنگ و نامفهوم، قران تلاوت مي كرد. صدای گريه مردمانی نادیده از انتهای دالان تاريك شنیده می شد که ناله هایشان در ضرباهنگی متواتر با آواز قاری آمیخته بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ترس با بوی بد دهان و تلاوت قران مي آميخت. خس خس گريه زندانيان مثل صدای بال بال زدن انبوه کبوتران در طاق اتاقها می شکست و راه به جایی نمی برد. دهانش همچنان مزه خون و نمك مي داد. نگاهش خسته بود . چون قرائت به پايان آمد كسي از میان تاریکی پرسيد / استاد... سرّ "صدق الله العظيم" چه باشد كه آن جمع چهارده سخن است / درون تاريكي، زنجيرهاي بيشماري به شوق شنیدن، سوي مركز خزيدند. گوشها تیز به كلام شیخ بود. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
با سردی برنده فلزي براق چشمانش را گشود. فكر كرد هنوز توي كتابخانه شخصی، پشت میز" فرنچ استایلش" نشسته و چیزهایی را از متن مهمترین رساله خود، "کنکاش در مباني رياضيات" خط می زند و دنبال معانی دیگری می گردد. اما آنجا نبود. یکی دوتن از شاگردانش را شناخت که كنار تخت ايستاده بودند. سر پرستار چيز منجمدی را روی سينه اش جابجا می کرد. اولين كسي كه به حرف آمد "كارل" بود. گفت: استاد کمبریج چشم براه شماست. فيلسوف لبخند زد. هنوز جانوری ناشناس و سراپا درد درون بدنش موج مي زد. به صدايي خفه كه با سرفه می آميخت گفت : كتاب "تحقيقات فلسفی" مهمترين دستاورد زندگي ام بوده ... رساله "منطق فلسفي" خالي از هر حقيقتي است. ته مانده صدایش را جمع کرد که چیزی بگوید. روي تخت سفت، مختصر تكاني خورد. "كارل" بي آنكه بخواهد دل استاد را شاد كند در حاليكه نور از پشت سرش مي تابيد گفت استاد : كتاب "تحقيقات فلسفی" مهمترين كتاب تاريخ فلسفه است. جز پرستار جوان كه با شلنگ سرم ور می رفت همه به علامت رضا سر تكان دادند. چشمان خسته فيلسوف از نظاره تن های بيشماری كه در اتاق بودند باز ماند. همه چيز تيره و تار شد و حرارت مبهمی كه دور ستون فقراتش حلقه می‌زد ديگر بار خبر از شکستن استخوانها و مثله شدن جوارح می داد. غول درد همه نئشگی مورفين را بلعيده بود. برای آنكه چيزی گفته باشد به زحمت سرفه ای كرد و گفت : دايره مربع وجود دارد اگرچه مدلول ندارد و اسم نيست و جمع اضداد نيست اما منطق است. كلام يكي بيش نيست و اگر كسي گفته هاي مرا بفهمد و سري باشد از سرها در اسرار زبان به همه صورتها و اصوات و زبانها سخن گويد سخن همه مرغان و جنبندگان بداند و با مخلوق بیامیزد و به کلامي واحد سخن گويد اكنون در ميان شما باشد مردماني كه حقيقت صدق الله العظيم درك كرده و به علم حروف و رموز اعداد واقف آمده باشند بدانيد كه هيچ سرّي خارج از وجود ما نيست و شمائيد كه همه حقيقت عالميده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
چند زندانی در سكوت مرگبار اتاق گريستند. يكنفر به ناله گفت / يا فضل ما در میان این بنا که عاجز از فهم ابعاد آنيم و نه مي‌دانيم دايره است و نه مي دانيم مربع گرفتاريم چگونه از حال فردايمان آگاه شويم فضل گفت / فردا روز وصل است اما شما در ابتداي فراقید من از سكوت مكان و ناله موران به سرنوشت خويش آگاهم قبل از من پیران اين سرّ به ديگران نياموختند من آنرا نمودم كلام من اگرچه بعد از هزار سال باشد بدان كس برسد كه من خواسته باشم و بي سبب نيست كه هر آيينه روياي مردي مي بينم كه با شاهدانی زیبا روي در اتاقي روشن و مربع گاه مثال مكتب خانه و بی گاه به مانند معبد ترسايان به زبان من سخن مي گويد و حقيقت حروف بدانان مي آموزده ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
صداي اذان از روزن هاي دور و روشن به درون پيچيد، از دالان هاي نيمه تاريك گذشت و به همراه سربازان ميرانشاه از پله هاي خراب و ريخته پائين آمد. آتش مشعل میان مردمک زندانيان مي‌جنبيد. فضل گفت / ياران همه عمر ترسم از آن بود كه در بستر گرم جان به جان آفرين تسليم كنم شكر خدا كه مرگ باعزت به پيشوازم آمد / دو سرباز حلقه زنجیر از پاهاي فضل گشودند ريسماني خشن میان دستها نموند يكی از زندانيان كه جوانکی بیش نبود سوره الرحمان را به صوت فصیح تلاوت كرد زنجيريان با خشم و نفرت بر مغولان خيره بودند دو سرباز از بازوان فضل گرفته و تن نزارش را روی سطح سنگی زندان كشيدند زندانيان همه تا آنجا كه رخصت زنجير بود پيش آمدند و هر يك به نگاهي و كلامي او را بدرقه كردند در صحن سراي صاحب الامر تبریز به فرمان فقیهان و بدست جلادان سلطان، تن فضل مثله كردند و تا نماز شام جسد پاره وي در كوچه‌ها گردانيدند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
__
فضل الله نعيمي بن ابو محمد تبريزي معروف به فضل الله استرآبادي بنيانگذار نهضت حروفيه. مقتول به سال 796
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه


تابستان 80

__________

No comments: