Robab Moheb
______________________
Atoosa Vahdani - Woman, Here and Here After
_____________
رباب
محب
این همان گردابی است که قصّه هایِ تو را نوشت
این روز. این میز. این دفتر...
حتا خیابانیکه از کنار تو گذشت و نگفت بهارِ مرا
بباف دورِ گردنت
مثلِ دو گیس
یا درختِ همسایه که با سایه هایِ شکوفه هایِ نارنجِ دامنت
درخت شد. تو در
تقلایِ دایره هایت برای خط شدن
خط خوردی. سرت از تنت گرانبهاتر نشد...
حالا بیا هی شکوفه هایِ رفته
را از شیشه هایِ
پنجره هایت بچین بدوز به
قابِ پیراهنت
در عکس. این شکوفه ها هرگز به میوه نمیرسند...
حالا بیا هی بهار
رفته را بگیر بباف
دورِ گردنت مثلِ دو گیس
با اینهمه شاخه.
و اندکی برگ.
حالا بیا گدائی کن
چند قطره اشک هایِ بارانی؛
برایِ گونه هایت که
میراثِ چشمهای کویری را
سرمه میکشند بر
سقف هایِ ریختهیِ پلک...
حالا بیا به یقهات
برگرد!
این حواصیل با آن گردنِ درازِ خمیده
از دیوار نُدبه هم بالا نمیرود
و این خروسِ صحرایی که هفت رنگ از دُمش
به صورتت دوخته...
استکهلم
/ شنبه ۵ اسفند ۱٣۹۱ - ۲٣
فوريه ۲۰۱٣
___
No comments:
Post a Comment