Azita Ghahreman
___________
آزیتا قهرمان
______________"گربه آبی "
در گیر و دار جنگ لاعلاج
همخانه ی گربه ای سفید و خپل شدم
خون چکه داشت از سینه اش هنوز
جای سمی گلوله چه ذق ذقی می کرد
خودش می گفت :ه
I am a Persian cat
از گنجشک های باغ کوفته قلقلی پختم
تشکچه اش پر قو
ظرف شاشش طلا
بس که چرخید در آسمان به او رنگ آبی زدم
زنگوله ی گردنش دیم دام سونات باخ می زد
صدای عطسه اش دلربا
به هفت زبان خارجه بلد بود شیرین بخندد
حیف که دنبال هر موچ موچ …ه
به بوی گوشت ؛ باقلوا ؛ فلفل دلمه ای حتا
رفت که رفت
کلاغ ها عشق رادوباره هو کردند
پوست شِندرِآبی را به تن کشیدم
روی دیوارهای دور و بر
زیر نور ملنگ ماه شب ها : میاو میاو
گربه ها را دوست ندارم از هر نژاد و رنگی ..ه
چه وقت صلح تحمیلی
چه موقع جنگ های لاعلاج
_______
No comments:
Post a Comment