Pegah Ahmadi
_______________
___________پگاه احمدی
پیش درآمد ِهجرانی
1
خواب بودی که سینه خیز نوشتم
تاریکی ِ اتاق ، تماماش نکرد
خواب بودی وَ روی کاغذها ،
تکرار ِ قتلها وُ آینهها
بود
اما،
این گوشه از جهان که بیخبرم میکند
اینجا که با تو گُل میاندازم،
خطّی از خون ِ این خیابانها،
برای چند لحظه فراموش میشود
در را میبندیم
تا نشنویم ، نبینیم
چند سالمان شده آخر که هرچه
غمگینتریم
کمتر میشود
بتوانیم، درست حسابی، تمیز، گریه کنیم
...
جایی در پوستات مثل گوزن ، فرو میروم
وَ فکر میکنم
که سرنوشتمان
این نیست
باید به فکر ِ تعمیر ِ ساعتی
باشیم
که از بس به فکر ماست،
صبحها
بیدارباشاش
را
نمیزند
.
2
مثل زنی که از عبور وُ شیشه میترسد
می ترسم از جدا شدن ام
وَ ترسم از اشیاء،
ترس از زوال ِ دهانیست
که در محاق تنام ساختی
عادت کردهایم
یا
عادت کردهایم؟
که قطعه قطعه میافتم
در آئینهای
که آبهای
زمین را
وارونه کرده است
آبشش را
در لیوانی پُر آب، رها میکنم
وَ ترس ِ خواستنات
در سرزمین ِ بی ماهی
شعری را به گریههایمان
متقاعد میکند
.
وَ مرد ، توی تاریکی
آهسته گفت: " نرو
! "
_________
No comments:
Post a Comment