Faramarz Soleimani
_____________

Meridel Rubenstein: Untitled (Good Luck),1982, printed 1989
فرامرز سلیمانی
به ساعت مذاب در ایستگاه اتوبوس
ه۱.ه
از رویا به نسبتی موهوم باز آمد و ساعت مذاب در ایوان آویخته بود
در خانه زمانی بی آوا با او میخواند وقتی به جادوی غیاب باز آمد
ترجمه ی احوال نیست این وقت حضور تمام وقت پیش آمدن تو و پیش آوردن
و دندان کاپیتالیستی دالی پشت لبانی نیم گشوده قربانی شد
و ساعت مذاب هنوز روی نیمکت ایستگاه منتظر اتوبوس نشسته بود
___
ه۲.ه
سزای ساده ی اظهار تو در حرکت
با موج گل معجزه یی آمیخته به ابر با مهمیز مثلن باران
و انفجار نور نوری به بار آورد قدر انفجار نور
گشایش سپید در گشت گشایش سپید
قصد سیمرغ داشت سیمرغ مقصدی پنهان به قصدی پنهانی
سزای ساده ی اظهار تو به حرکتی در سایه باز
در ساعت مذاب اتوبوس آمد
گالای برهنه در چتر آفتابی به آرامشی بامدادی شسته شد
سالی که وادار عشق بود وامدار و شکسته سالی به گردش گالا
بهار ۱۳۸۸/۲۰۰۹
_____________