Frank O'Hara
________
فرانک اُهارا
فارسی : یاشار احد صارمی
______________
چرا من نقاش نیستم
من نقاش نیستم، شاعرم . ه
چرا ؟ ترجیح میدادم نقاش باشم، ولی نیستم خُب. ه
برای مثال، مایک گلدبورگ
میخواست تابلویی را بکشد. سرزده سراغش رفتم. ه
ه"بنشین و چیزی بنوش " او گفت.نوشیدم؛ با هم نوشیدیم. ه
نگاه که کردم . "تُوش یه ساردین داری" ه
ه". آره یه چیزی جاش خالی بود اونجا " ه
ه "اوه." خداحافظی کردیم و روزها گذشت
و دوباره سراغش رفتم. هنوز همان نقاشی و کار و همان حرف ها
و روزها و من دوباره سرزده
نقاشی تمام شدهبود. ه
ه"اِ . پس ساردینها کوشن ؟" ه
تنها چیزی که به چشم میخورد
حروف بود، "زیادی بود."مایک گفت. ه
من ؟یک روز داشتم به رنگها فکر میکردم:پرتقالی. سطری نوشتم
در باره ی پرتقالی. خیلی زود یک صفحه پر شد از کلمهها. سطرها نه، ه
یک صفحه دیگر.خیلی میتوانست باشد،از پرتقالی نه،ه
ازکلمهها، از اینکه چقدر پرتقالی دردسر دارد
و زندگی. روزها می گذرد.حتی در نثر، من یک شاعر واقعیام.ه
شعر تمام شد و هنوز پرتقال را به زبان نیاوردم.ه
دوازده تا شعر،اسم آنها را گذاشتم پرتقال ها.ه
و یک روز در گالری نقاشیِ مایک را دیدم.عنوانش ساردینها بود.ه
۱۹۵۶
چرا ؟ ترجیح میدادم نقاش باشم، ولی نیستم خُب. ه
برای مثال، مایک گلدبورگ
میخواست تابلویی را بکشد. سرزده سراغش رفتم. ه
ه"بنشین و چیزی بنوش " او گفت.نوشیدم؛ با هم نوشیدیم. ه
نگاه که کردم . "تُوش یه ساردین داری" ه
ه". آره یه چیزی جاش خالی بود اونجا " ه
ه "اوه." خداحافظی کردیم و روزها گذشت
و دوباره سراغش رفتم. هنوز همان نقاشی و کار و همان حرف ها
و روزها و من دوباره سرزده
نقاشی تمام شدهبود. ه
ه"اِ . پس ساردینها کوشن ؟" ه
تنها چیزی که به چشم میخورد
حروف بود، "زیادی بود."مایک گفت. ه
من ؟یک روز داشتم به رنگها فکر میکردم:پرتقالی. سطری نوشتم
در باره ی پرتقالی. خیلی زود یک صفحه پر شد از کلمهها. سطرها نه، ه
یک صفحه دیگر.خیلی میتوانست باشد،از پرتقالی نه،ه
ازکلمهها، از اینکه چقدر پرتقالی دردسر دارد
و زندگی. روزها می گذرد.حتی در نثر، من یک شاعر واقعیام.ه
شعر تمام شد و هنوز پرتقال را به زبان نیاوردم.ه
دوازده تا شعر،اسم آنها را گذاشتم پرتقال ها.ه
و یک روز در گالری نقاشیِ مایک را دیدم.عنوانش ساردینها بود.ه
۱۹۵۶
Why I Am Not a Painter
By Frank O'Hara
Farsi: Yashar A. Saremi
I am not a painter, I am a poet.
Why? I think I would rather be
a painter, but I am not. Well,
for instance, Mike Goldberg
is starting a painting. I drop in.
“Sit down and have a drink” he
says. I drink; we drink. I look
up. “You have SARDINES in it.”
“Yes, it needed something there.”
“Oh.” I go and the days go by
and I drop in again. The painting
is going on, and I go, and the days
go by. I drop in. The painting is
finished. “Where’s SARDINES?”
All that’s left is just
letters, “It was too much,” Mike says.
But me? One day I am thinking of
a color: orange. I write a line
about orange. Pretty soon it is a
whole page of words, not lines.
Then another page. There should be
so much more, not of orange, of
words, of how terrible orange is
and life. Days go by. It is even in
prose, I am a real poet. My poem
is finished and I haven’t mentioned
orange yet. It’s twelve poems, I call
it ORANGES. And one day in a gallery
I see Mike’s painting, called SARDINES.
___
Symphony No. 7 in A Major, Op. 92: Allegretto
Ludwig von Beethoven
performed by the Columbia University Orchestra, 2001
__
No comments:
Post a Comment