Thursday, June 1, 2006

Azita Ghahreman

_______________


آزیتا قهرمان
______________________
کلمات ۳ه


کلمات را می رباید
انگار راهزنی که می دزدد
پالتو و کلاه میهمانان را
در پاگرد و پلکان تاریک

کلمات را می پوشد
خود را به هیئتی دیگر می آراید
با پیرایه ای از پر و نگین
و دنباله ای چین خورده از جمله هایی بلند

راهی نمانده است
دوستان درختان را غصب کرده اند
ماه، ظرفیت تکمیل


دریا، آسمان و زمین
تمام فصل ها و تلفن ها اشغال است
فقط مانده است
جامه ی بازیگران مرده
در گنجه ی این نمایشخانه ی قدیمی
تا این خیالات برهنه و لاغر خود را بیارایند
و روی همین تخته های لق و پوسیده
نمایش کهنه را اجرا کنند
و عشق شتابان
با کفش های لنگ به لنگ دور بردارد در میانه ی میدان.ه

۱۳۷۴
فراموشی آیین ساده ای دارد




____________

No comments: