Azita Ghahreman
_____________
Louis Stettner-Snowcar 1956
__________________
آزیتا قهرمان
برف
پهنای این ملافه از چین تا ماچین
و بر تمام آن برف باریده
چرا نمی رسیم
براین سپیدی ردی نیست
جز لنگه ی گوشواره ای
نه درختی هست نه خرگوشی ، ستاره ای
کجاییم
گوشواره را که انداختی در کشو
ملافه ها را در سبد
و تاریکی را تکاندی از ایوان
مرده ام کمی کنار دست هایت
در انتهای شبی که آمده بودم
بوی جنگل می آمد
اما تمام راه ها را پوشانده بود
برفی که می بارید
می بارد، می پوشاند هنوز…ه
نه درختی هست نه خرگوشی ، ستاره ای
کجاییم
گوشواره را که انداختی در کشو
ملافه ها را در سبد
و تاریکی را تکاندی از ایوان
مرده ام کمی کنار دست هایت
در انتهای شبی که آمده بودم
بوی جنگل می آمد
اما تمام راه ها را پوشانده بود
برفی که می بارید
می بارد، می پوشاند هنوز…ه
__________
No comments:
Post a Comment