Thursday, May 1, 2008

Azita Ghahreman

_____________


آزیتا قهرمان
______________


بیاور




بياور كمي ه ه ه از دوستت دارم را ه ه ه به رنگ آسمان
كه رفته اند
ه ه از فرط سنگ ها ه ه اين شانه ها فراموشم
و بيابان قلبم را ليسيده است
و اين حفره مي ترساند
ه ه خدا را
چشم هايت را از ابروهاي من بردار از پيشاني ام لبت
و لبم را از ابروانت از ابروانت انگشت هاي مرا...ه
تاكجا ه ه ه تويي كه من باشم
كمي از عادت ها را بميرم دوباره ه ه ه بايد
خار خار زخم ها و پوست خواب هاي عتيق
پنكه هاي سقفي سبز
و اين همه زن لميده در تن هاي تابستاني زمين
مورچه هاي شعله وري كه از استخوان هاي ما رد مي شوند
به كندي ناله ها
و انگشت هاي لرزاني از زير ملافه ها
به سوي تو مي كشد خود را
حيوان سبزي
از عهد پاپيتوس مونيتوس ه ه ه كه پهن برگ درشتي است
با تيغ هاي زرد
روي شكمت مي خوابده ه مي خزد ه ه ه گلوله مي شود
آيينه اي صورت ترس را نشان مي دهد
به ناخن هاي آبي من
و دست مي كشم بر خاك هاي ديوانه اي كه خواهم خورد
مشت مشت از تنت
و گرسنه مي ميرم ...ه


_________

No comments: