Abbas Saffari
عباس صفاری
در باره ی حق انحراف
همیشه دیر به مقصد میرسد
تقصیر اما همیشه ه ه ه ه از او نبوده است
اعتراف میکند که تنبل
و کمی سهل انگار است
کار امروزش را نیز ه ه ه ه ابایی ندارد
که به فردا بیفکند
اما این دلیل نمی شود که جادهها
همواره او را به بساط بر چیده
جشنهای پایان یافته
و پروازهای کسل کننده برسانند ه
از ورقهای تاروت که می پرسد
چاقوی ضامن دار مردم آزاری را
نشانش میدهند
که چرخش را دارد ه ه ه پنچر میکند
اما خودش می داند
هیچ دست پنهانی در کار نیست
و اشکال از مسیری ست
که منزل به منزل
اسیر و زمین گیرش میکند
ه
قرار ملاقات
چه در میدان مین گذاری شدهی جنگ باشد
چه گوشهی دنج کافهای رمانتیک
همیشه کوشیده است
راس ساعت موعود برسد
اختیارش اما
پنداری دست خودش نیست
ه
در یک منزل
غرق خواندن حکایت مغروقی میشود
که بطری سربسته ی آن را
به ساحل رساندهاست
و در منزل دیگر ه ه ه سراپا گوش
پای درد دل زنی در به در مینشیند
که عکس ترک خوردهی مردی را
به کارکنان تمام بندرهای دنیا
نشان داده است
گاهی نیز ه ه قایقی کاغذی
که معلوم نیست مشق خط خوردهی _ ه
کدام کودک خیال پرور است
تا دهان تاریک پلی متروک
با خود می بردش
ه
سرعت را دوست دارد
اما تیر رها شده از کمان نیست
که جاذبهی هدفی سرراست
سلب کند حق انحرافش را
مثلا همین دیروز
بر سر راهش به مراسمی رسمی
زیر جیک جیک سبز دو گنجشک
ناگهان ترمز میکند
گنجشکهای پر حرفی
که دانشجویان کلاس فلسفه
خودشان هم نمیدانستند ه ه چه میگویند
اما انکار نمی کند
که حرفهایشان هر چه بود
به دلش نشستهاست . ه
5 comments:
شعر خوبی ست اما حس دوجانبه ای در مورد اشعار آقای صفاری دارم. شعرهایشان استوار و معنا گرایند اما خیلی اوقات زیاده گویی می کنند و قواره ی شعر صدمه می بیند. مثلا همین شعر می توانست چندین سطر نداشته باشد و به محتوا و فرمش بر نخورد. همانطور که گفتم اما از خواندن شعرهای ایشان لذت می برم
ایجاز و اطناب در شعر، همیشه یکی از دغدغه های سراینده بوده...فی الواقع نه قبل، که بعد از نوشته شدن.
یکی از هنرهایی که شاعر و یا نویسنده در تکمیل اثرش به آن نیاز دارد، همانا تشخیص اثر گذاری مطلب روی مخاطب و آگاهی به آنکه اثر، فضای مورد نظر سراینده را ایجاد کرده و لُب کلام و جاذبه ی خود را رسانده است یا نه!
با اینکه به تعداد زیادی از اشعار صفاری دلبسته ام و ارتباط خاصی با زبان او در دوربین قدیمی و کبریت خیس دارم، اذعان دارم که بلندی این شعر، در درجه ی گیرندگی آن اثر گذاشته و اثر را از بُرّندگی، به خمیازه سوق داده ، گویی صفاری در حین محک زدن مخاطبینش باشد...
به هر تقدیر شعر، مانند دیگر شاخه های هنری در هر زمان، خواه ناخواه به مناسبات همان زمان چشم دارد و بی نصیب از اثرات سیاسی اجتماعی فرهنگی و علمی همان دوره نیست...در زمینه ی علمی این دوره هم اگر نیم نگاهی بیاندازیم، می بینیم که عصر ما عصر سرعت است و دیگر تقریبأ جایی برای آثار بلند قامت و قطور و ملال آور نیست...و مخاطب هم از این عصر جدا نیست و بالطبع آثار خلاصه شده را بیشتر دنبال می کند.
شعر زیبایی بود آقای صفاری.
... كه عكس ترك خورده ي مردي
به نظرم بخش فراز اين شعر باشد و در كنار روايت هاي شكسته و رواني زبان، اين شعر را تا حد زيادي موفق نشان مي دهد.
اما هر چه سعي كردم ، دليلي براي اين همه طولاني بودن اين شعر نيافتم. به هر صورت لذتي داشت باخود
باسپاس
سلام گرامی. لحن محاوره و نزدیک به زبان روزمره از ویژگی های این شعر است و همین مصداق شعریست که بقول شاملو زندگیست. مرسی .آذر کیانی.
Post a Comment