Wednesday, October 1, 2008

Bahareh Rezaei

___________
بها ره رضائی
_______________

میان تا نگوئی نَفَس گیر !ه






با یک را د یوی ِ ترا نزیستوری
در آخر هفته ای
در ایستگاه ِ فضائی ناسا
میان ِ تانگوئی نَفَس گیر
آشنا شدم
مادام کوری ازبلند گویش
تنها یک بشقاب رادیوم ِ تازه ثبت شده
به من تعا رف کرد.ه
من جنبه نداشتم :ه
اِتصالی کردم
و حا لا میان ِ طول ِ موج ها متواری شدم ...ه

مادام کوری ِ مهربان ِ من!ه
موهای بلوندت را دور ِ سَرَت جمع کُن !ه
نه!ه
اصلن آن ها را دُم ِ اسبی ببَند!ه
دیگر چه فرقی می کند:ه
نه کاتالیزور
نه رادیوم ِ درخشان ِ تو
چیز ی را حل نمی کند :ه
ما تنها به کمی واکنش احتیاج داریم! ه



______________

2 comments:

Anonymous said...

محشر! چقدر غیر ایرانی بود این. بالاخره یک نفر پیدا شد که از آبی آسمان و نرمی ابر و خیسی آب حرفی نزد! صد و پنجاه سالی از ده رد شد و به شهر قرن بیست و یکم رسید
!

Anonymous said...

آقا و یا خانم عزیزی که اسم مستعار "مرد کور" را برای بیان احساساتتان برگزیدید!
و دوستان گرامی که به اسم " ناشناس" و یا Anonymous در اینجا و یا هر جا کامنت می گذارید، با شما هستم!
دلیل بودن شما در اینجا چند حالت دارد...
1) این که علاقمند به شعر هستید و اوقات خود را اینجا می گذرانید اما شهامت ندارید
2) یا برای ادای احترام به یکی از شاعران اینجا آمدید و باز هم شهامت ندارید
3) یا برای بی حیثیت کردن این بیچاره ها آمدید! که باز هم شهامت ندارید
4) یا خرده حساب شخصی با کسی دارید، ! که باز هم شهامت ندارید
5) یا توی رو در بایستی گیر کردید و پلو طرف را خوردید ولی از پشت میخواهید بزنید، ! که باز هم شهامت ندارید
6) یا از سر تفنن، راه گم کرده اید....که باز هم...شهامت ندارید
7) و یا اینکه فقط خواستید لوس باشید و لودگی کنید...که باز هم...

هر دلیلی که داشته باشید برای خودتان محترم است. اما فکر نمی کنید زمان آن فرارسیده که هر شخصی مسئولیت کار ها و اعمال و سخنان و نوشته های خویش را می بایست بدوش کشد و صادقانه نظراتش را اینجا بنویسد با نام محترم خودش؟ تا چه زمان می بایست تنها گوش و دهانمان در مدرنیت سیر کند اما تا کمر در سنت ها و بدعت های پوسیده غوطه ور باشیم؟ در کجای چه فرهنگی آدمها اینگونه از زیر بار مسئولیت آنچه به زبان می آورند و یا مکتوب می کنند در می روند ؟
چه زمانی یاد خواهیم گرفت که به تفکرات خودمان لااقل پایبند باشیم . اگر تصور می کنیم که درست است دیگر دغدغه ی پنهان شدن چیست؟ ...پس ترس ماسک برداری از چیست؟
این معضل دنیای مجازیست که آدمها ، آن من ِ واقعی شان را ، بر طبق مناسبات اخلاقی و قانونی و انسانی نمی بینند و در نقش کسی دیگر، می خواهند حرفشان/ کارشان را ترویج دهند. اما به چه قیمت ..؟ این عده متأسفانه هم خدا را می خواهند و هم خرما را...یعنی هم می خواهند خوشنام بمانند و از کسی مواخذه نشوند و هم اینکه دشنام بدهند هتاکی کنند توطئه کنند مسخره کنند و حیثیت انسانها را زیر سوال ببرند...آیا به این سبب نیست که این ها خودشان هیچ کاری در خور توجه ندارند و بودن دیگران و تلاششان برای این عده قابل تحمل نیست و به همین دلیل دیگران را به سخره می گیرند و پاپوش می سازند؟
فکر می کنید از چیست که بیشتر وبلاگ نویسها و سایت های معتبر، کامنتدانی خودشان را بسته اند و یا بعد از چک کردن آنلاین می کنند؟ بله! زیرا آن ها برخلاف شما، در مقابل نویسندگان مسئولیت پذیر هستند و برای اینکه حیثیت کسی به دست مشتی ابله خدشه دار نشود ...خود سانسوری می کنند...حالا دلتان خنک شد..آقا و یا خانم ...هر که هستی! پس مقصر سانسور و اعمال فشارها به نوعی برمی گردد به مریض های جامعه...
عزیزان توصیه ی من به شما:
اگر به صورت ناشناس و یا اسم مستعار اینجا و یا هرکجا تشریف ببرید و کامنت بگذارید، هیچکس شما را جدی نمی گیرد. چون آدم ها ابله نیستند که به کسی گوش کنند که جرأت معرفی خودش را ندارد...شما خودتان بودید باور می کردید؟؟ نه؟ باور می کردید؟ پس شما آب در هاون کوفتید و وقت عزیز خود را تلف کردید.
باید یاد گرفت چگونه می شود بالا رفت...نه اینکه یاد داد چگونه می شود پایین رفت!!! والسلام

لطفأ فحش هاتان را به این آدرس ایمیل کنید- قبلا سپاسگزارم!
-
-
alirezatabibzadeh@yahoo.dk