Wednesday, October 1, 2008

Mansoor Khaksar

__________


The Mermaid by Howard Pyle (1910)
________

آن سوی برهنه‌گی

منصور خاکسار

٢




به چشم اندازی پیوسته است
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه عشق
که دیگر باز گشتی نمی شناسد
و چهار فصل‌اش
به خنکای صبحی دلپذیر می‌ماند
ه ه
نه پاییزش
بر حافظه‌ی تو
خزه می‌زند
و نه زمستانش
جوانه‌ای را دفن می‌کند.ه
آی ... کوهکن
بشکن... ! ه
ه ه ه ه این آینه را
که روبرویت به زشتی آویخته است
و زندگی را
به سفسطه‌ی تقویم‌ها می سپرد.ه
که این صدای
با عشق‌ بیگانه‌است
افقی ناخوش
که در رویای خفتگان می خزد
و کفن‌ها را
ه ه ه ه ه شب و روز
ه ه ه ه ه ه ه تازه می‌کند

ه

تنها تویی
که آنسوتر از فصول
ه ه ه ه ه ه ه ه می رویی
و چهار سوها را
ه ه وقتی که چشم به این سکون و مدار
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خو کرده است
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه فراخ‌تر می‌کنی
آفتابی که
از پلک‌های بلند تو می‌تراود
تنها گام‌های عاشق را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه بر می‌تابد.ه
ه ه
و چه زیبا
ه ه ه به ابدیتی گمشده
ه ه ه ه ه ه ه ه ه راه می‌برد
تا تو را از هر صدای تهی جدا کند
هنوز ... !ه
چه انبوهی
درگیرِ تجربه‌ی شیرین‌اند
آنگاه که جامه را
به روشنی از خود برگرفت
تا جهان
عشق ورزی‌اش را
ه ه ه ه ه ه ه برهنه
ه ه ه ه ه ه ه ه تماشا کند



_______________

4 comments:

Anonymous said...

در برهنگي با فرهاد و شيرين رومانتيسم شرق موج مي زند رواني و كلام شفاف خاكسار در اشعار اين كتاب انسان را صدا مي زند. شما شعر خوب را ميدانيد آقاي خاكسار, سلام بر شما

Anonymous said...

خوانش این شعر مانند راه رفتن روی ابر بود...مدتها بود شعری اینقدر لطیف و منسجم با ساختاری اینچنین محکم نخوانده بودم. به درستی که شعر ناب از چهار ستون این ترکیبات بیرون می زند، بی آنکه بتوان یک واژه را حتی جابجا و یا حذف کرد. فرهاد و شیرین و جاودانگی ی در عشق غوطه ور شدن، و عریانی معنوی، با چنین نگاهی بی نظیر است. با توجه به شعر قبلی خاکسار در شماره ی سپتامبر، به نظر می رسد که این شعر یک پله از نردبامی ست که خاکسار به جایی که جدید است تکیه داده...جهان بینی خاکسار، از طریق زیبا ترین و نزدیک ترین حس بشری...یعنی عشق، طی طریق می کند! کلاهم را به ادای احترام به این شعر و نگاهی که پشت این شعر است، برمی دارم ...

Anonymous said...

شعر بسیار زیبایی بود.

Anonymous said...

سلام
این اولین شعری است که از خانوم بهاردوست خواندم

امروز میهمان شعرای تان بودم ولی فردا میزبان خواهم بود وخط نگاهم را در شعر هایتان بازگو خواهم کرد
باسپاس
مانا باشید
بدرود