Saturday, November 1, 2008

Abbas Saffari

___________



Mark Rothko (1903-1970),
“Light Red Over Black,” 1957
________

عباس صفاری


در باره ی زنگ بعد از نیمه شب تلفن

نمی دانم چندمین زنگ
از این خواب سنگین
بیدارم کرده‌است
اما این تلفن لعنتی
تا خفه خون نگیرد
من همچنان نیم خیز در بستر
و این نفس در سینه ه ه ه حبس خواهد ماند
ه
می گویند اجنه و ارواح
با زمزمه‌ی یک « بسم الله »‌ه
یا به محض روشن شدن چراغ
غیبشان می زند
زنگ بعد از نیمه شب تلفن اما
فقط به اختیار خودش قطع می‌شود
زمانی که بداند ه ه ه مثل ماه لبه‌ی بام
بی خوابتان کرده‌است
ه
حتما اشتباه گرفته‌اند
این وقت شب هیچ کس با من
هیچ کار مهمی ندارد
و از خطوط آرام چهره‌ی ماه
پیداست که آب از آب
تکان نخورده است

ه
باید این نفس را
پیش از آنکه یکپارچه سنگ شود
از سینه رها کنم
و تلفن مرده شوری را
بگذارم هر چه دلش خواست
زنگ بزند
ه
امشب هیچ صدایی
سیاه پوشم نخواهد کرد


__________

3 comments:

Anonymous said...

انشا الله که هیچ وقت.... خیلی خوب و صمصمی.ممنون

Anonymous said...

با درود

بر استاد گرانقدر

خواندن شعرتان همچنان موهبتي ست از پي اين فاصله هاي سرد بن مايه هاي شعرتان مثل هميشه بكر و دست نخورده اند و هميشه به زيبايي مي رسند...


همواره مستدام باشيد

Anonymous said...

باسلام وخسته نباشید.با دیدن اشعار شما اقای صفاری بر ان شدم شعری را در رندان البته به کمک شما یادداشت کنم.با ارزوی همکاری شما.
چه چیزها می توان دید ازروی دیوار
وقتی چینی بندزن
خوابهایم رااشفته از ایینه بر می داربرف درحیاط لاکسفیدش را نقاشی می کند
ودر شیشه ی اتاق
ناف الماسی خورشید
گم میشود.
ادامه ی شعر در
www.alisaravi.blogfa.com