Hasan Saneii
____________
Vacío interior / Ángela Serna
________________
حسن صانعی
________________
حسن صانعی
چهار حاشیه بر چهار شعرِ عباس صفاری
ه" حالا این خواب سر راست را آدم
به کدام شیر پاک خورده ای بگوید
که طرف فروید از آب در نیاید "ه
عباس صفاری - کبریت خیس
به کدام شیر پاک خورده ای بگوید
که طرف فروید از آب در نیاید "ه
عباس صفاری - کبریت خیس
۱
فروید نیست
سرِ استوره سلامت
بزرگ می شود
دانشگاه می رود
مدرک می گیرد
با مدرک می کوبد سرت
لال شو
یا حرف شنو باش
قبل از میخ کدام ریگ با پا مهربان بود
راه دور نمی روم
همین شعرهای تو
با انبردست خواب از چشمانم بیرون می آورد
ه« تماشای پروانه های خواب آلود
بر گلبرگ های نرم ساعت ده صبح »ه
دست ندارد
پا هم نمی دهد
۲
راه که می روی در باران
فرض چیزی نمی نویسی
ماه پنهان است
کسی پا برهنه نمی گوید:ه
میان کلامت شِکر!ه
زمین آیا ناگهان سر راست می شود؟ه
قبول!ه
" این هوای ملس هم
که از فرط زلالی و صافی
پروانه میانش بُکس و باد می کند
خوشبختانه ارث پدری هیچ دیوثی نیست."ه
هیچ تا انتهای استخوان آرام که می رود
داستان آیا تمام می شود؟ه
ه " نگو کسی به فکرت نیست"
تو از یاد نمی روی
نامت را به رایانه داده اند
هر کس هر کجا سر بالا می رود
رایانه نام تو را فریاد می زند
با این همه خوشبختی جای دیگر است
آن جا که چیزی برای شکستن پیدا نمی کند
۳
گم کردن
وقت استراحت خوشبختی ست
غریزه ی زنبوری نمی گریزد
گریخته بر می گردد
بِلا نسبت
مرده زنده ست یا نه
پدرم می گفت احتیاط کن
شیطان سر چهارراه کمین می کند
تابلوها را نگاه نکن
دنبال دریایِ وقت شناس نَگَرد
یکی را من آرام کردم
به لعنت خدا نمی ارزد
ته آرواره دارد نه توفان سهمگین
می خواهی رستگار شوی
به برنامه های خاموشی اعتماد کن
همین که جانانه رد می شوی
تا ابدیت خواهی رفت .
۴
از کشتی اقیانوس پیما پیاده شدم
گفتند به زیارت دریا باید بروم
مرغان دریایی خفیف خندیدند
کاپیتان دلداریم داد
گفت شادی ها بزرگ است
دوردست نزدیک
در آمازون به زیارت درخت مرده می روند
در نمی دانم کجا
دورِ مرده نمی رقصند
به پرچم افراشته بیندیش
و یادِ بویِ وسط دریا
ما جاودانه ی تاریخیم
ماتم نگیر
ماهی ها منتظرند
جشن دلفین ها
دو ساعت دیگر آغاز می شود.ه
فروید نیست
سرِ استوره سلامت
بزرگ می شود
دانشگاه می رود
مدرک می گیرد
با مدرک می کوبد سرت
لال شو
یا حرف شنو باش
قبل از میخ کدام ریگ با پا مهربان بود
راه دور نمی روم
همین شعرهای تو
با انبردست خواب از چشمانم بیرون می آورد
ه« تماشای پروانه های خواب آلود
بر گلبرگ های نرم ساعت ده صبح »ه
دست ندارد
پا هم نمی دهد
" این هوای مَلَس هم که فرط زلالی و صافی پروانه میانش بُکس و باد می کند خوشبختانه ارث پدر هیچ دیوثی نیست " همان ص ۹۶
۲
راه که می روی در باران
فرض چیزی نمی نویسی
ماه پنهان است
کسی پا برهنه نمی گوید:ه
میان کلامت شِکر!ه
زمین آیا ناگهان سر راست می شود؟ه
قبول!ه
" این هوای ملس هم
که از فرط زلالی و صافی
پروانه میانش بُکس و باد می کند
خوشبختانه ارث پدری هیچ دیوثی نیست."ه
هیچ تا انتهای استخوان آرام که می رود
داستان آیا تمام می شود؟ه
ه " نگو کسی به فکرت نیست"
تو از یاد نمی روی
نامت را به رایانه داده اند
هر کس هر کجا سر بالا می رود
رایانه نام تو را فریاد می زند
با این همه خوشبختی جای دیگر است
آن جا که چیزی برای شکستن پیدا نمی کند
ه" راه خانه ات را اما در خیابان های این شهر توبه شکن دوباره گم کرده ام. "ه
۳
گم کردن
وقت استراحت خوشبختی ست
غریزه ی زنبوری نمی گریزد
گریخته بر می گردد
بِلا نسبت
مرده زنده ست یا نه
پدرم می گفت احتیاط کن
شیطان سر چهارراه کمین می کند
تابلوها را نگاه نکن
دنبال دریایِ وقت شناس نَگَرد
یکی را من آرام کردم
به لعنت خدا نمی ارزد
ته آرواره دارد نه توفان سهمگین
می خواهی رستگار شوی
به برنامه های خاموشی اعتماد کن
همین که جانانه رد می شوی
تا ابدیت خواهی رفت .
" در به شاعر اخمویی می ماند که به زیارت دریا می رود"
۴
از کشتی اقیانوس پیما پیاده شدم
گفتند به زیارت دریا باید بروم
مرغان دریایی خفیف خندیدند
کاپیتان دلداریم داد
گفت شادی ها بزرگ است
دوردست نزدیک
در آمازون به زیارت درخت مرده می روند
در نمی دانم کجا
دورِ مرده نمی رقصند
به پرچم افراشته بیندیش
و یادِ بویِ وسط دریا
ما جاودانه ی تاریخیم
ماتم نگیر
ماهی ها منتظرند
جشن دلفین ها
دو ساعت دیگر آغاز می شود.ه
۸۴/۹/۲۱
___________
No comments:
Post a Comment