Saturday, November 1, 2008

Ali Reza TabibZadeh



Christian Dotremont

__________

علیرضا طبیب زاده



دانه دانه میروی!
ه



به" بیژن کارگر مقدم" که آخرین قطره ی اشک اش ، تمام حرف اش بود. او پس از یک بیماری طولانی روز دوشنبه 17 اکتبر 2008 در بیمارستانی در سانتا مونیکا از میان ما رفت.ه


نه مرثیه ای

نه آهی

که شعری شاداب برایت،
ه

تا سبد گوش هایت پر از نغمه ی زندگی باشد

آنگاه که دست تکان می دهی برامان



دانه دانه می روی

روی دست هایی از گل انار

با برگه هایی ورق ورق

در دست ها

و بوی زندگی

در امتداد کوچ



سر خورده بودی وآرام

در آن حادثه ی شیرین

که نمی دانستم نامش عشق بود

آنچه خویش را به شیشه ی ماندن می مالید




حال

روی دوست داشتن ها روانه ای

دست در دست کسی،ه

از کنار دلتنگی ها که رد می شوی

در راه کمی غزل و سرخ- رو شرابی،ه

تا پای اندوه درختی دیگر

جاری کنی




سر راه ات

قندیل های پر زرق و برق را نوازش کن

زنگوله های کوچک خاطرات را به صدا در آر

و ترانه ی " تندیس طناز" را هم

زیرآن آخرین قطره اشک پنهان کن

که تمام این تیک تاک ها در این دقیقه

زیر هشت بار نفس تو گم می شوند




آن نگاه که به رفتن بن بست شد

هرگز این قدر عجول نبود،ه

که امشب



و من ای کاش بدانم

چه زمان

و در چه قبیله ای

به دامان روییدن خواهی افتاد

دگربار




دوشنبه بیست و هفتم اکتبر 2008

________________

4 comments:

Anonymous said...

و من ای کاش بدانم
چه زمان
و در چه قبیله ای
به دامان روییدن خواهی افتاد
دگر بار

ممنون...

Anonymous said...

همین . همین امید روییدن دوباره شاید مرگ را برایمان قابل پذیرش می کند ...ولی ایا حتمن دوباره خواهیم رویید؟

Anonymous said...

ziba bood...

Anonymous said...

آقاي طبيب زاده از آدمهاي وظيفه شناس خوب روي زمين است از اين كه اين همه وقتتان را صرف رندان مي كنيد من از طرف ياشار احد صارمي و تمامي دوستان تشكر مي كنم