Naanaam
Drawn on a letter written by Hokusai.
Rijksmuseum voor Volkenkunde, Leiden
_____________
Rijksmuseum voor Volkenkunde, Leiden
_____________
نانام
غزل خداحافظی
1.
و من اما دیدم به چشم خود
مردی را
که میگذشت
در جادهی بیانتهای دستانش
تا از انگشتان سبابهاش
نشانی از خویشتن بگیرد....
2.
فاصله ما را از ما میگیرد. وقتی که سیم میکشیم خار درد میگیرد.
گل را نمیشود خورد، میشود بو کرد، بو!
در بو اُفتا، بو ُکنا، بو با!
3.
برای علی نگهبان
خدا آرشیتکته.
رفتم پیشش. گفت: من شاعرم پدرسگ، چرا میگی آرشیتکت؟! گفتم: خب، تو architecture هم میتونه شعر باشه. گفت: این کس و شعرای نظری رو به من تحویل نده: من خدام! گفتم شاعرم.
__________________
6 comments:
هر سه شعر عالی بود و چقدر از نظر زبان و فضا با هم متفاوت بود! نانام عزیز، در اولین برخورد با شعر اولتان با خودم گفتم چرا نانام چنین زبانی را برای شعرش انتخاب کرده؟ دوباره که خواندم فهمیدم. همه چیزِ شعرهایتان به هم چیزش می خورد؛ مضمون، زبان، شیوه سطربندی. هر چند می دانم از بحث های تکنیکی خوشتان نمی آید ولی باید بگویم که خودتان بهترین تکنیک های ممکن را در شعرتان به کار می برید که به این ترتیب، مضمون شعر هم تأثیر بیشتری بر خواننده می گذارد. و در ضمن، به آقای نگهبان حسودی ام شد
شاید نباید من خودم را نشان می دادم، چرا که به این حالت می گویند "تضاد منافع". اما شعر اولی،از آن کارهایی است که باید دیر، دیری بگذرد تا زاده شود - خود اگر زاده تواند شد. پس نتوانستم بی رد پایی بخوانم و بگذرم. سپیده این را هم درست میگوید: آن شعر، به لحاظ سبکی در کارنامهی نانام چندان مشابهی ندارد.
دیگر اینکه به سپیده بگویم: تو که خود شاهزادهی شعری، حسودی چرا؟
در باب شعر اول.... بایزیدی ست..
سلام
شعر دوم اتان را دوست داشتم
مرسی
از لطف شما ممنونم آقای نگهبان عزیز. اما حسودی ام می شود دیگر، چه می شود کرد؟
:)
در ضمن، تحلیلتان درباره شعر اول، زیبا بود
توانایی نانام در پیاله دادن و تازیانه زدن توامان شگفت انگیز است. او هم به خشم می آورد و هم به وجد. این آدم باید چیز محشری در رختخواب باشد!
Post a Comment