ALI REZA SEYFEDDINI
_____________
علیرضا سیف الدینی
___________
با کهربایی با قرمز
___________
با کهربایی با قرمز
ریخت پایین دوید قرمز تا طاق بالای نگاه شکافت
برق زد قرمز سیاهی چپ شد ه ه خانه کج شد ودنیا هم
تیز روی چاقو بود گفت ه ه ه من نکردم ه ه کرده بود تا ته
قرمز منعکس می کرد رنگ کهربایی موج می خورد ه ه تمام درها بسته بود
گفت ما فریادزدیم ه ه گفت ما ه ه مانبود ه ه انگشت شست روی طاق دوید روی قرمز
طره مویی خواب دید دریاست ه ه قرمز بود چیزی که مثل آب بود آب نبود
ماهی ها همه توی مو شنامی کردند ه ه با بوی باروت ه ه ازکجا می آمد؟
خانه کج شده بود ودنیاهم
دود روی خواب وبی خواب را پوشاند
آسمان با زبانش صدا درمی آورد
گفت ما فریادزدیم ه ه لاله ها را له کردیم ه ه گفت ما ه ه ما نبود
بعدازروی صندلی بلندشد نگاه ه ه پانداشت
گفت من سلاح را نتوانستم تکه تکه کنم ه ه من نکردم
یعنی قلب هم دروغ می گفت؟ ه ه کرده بودتاته ه ه دروغگو
کهربایی طوری توی قرمز موج می خورد که آفتاب توی خون
خورده بوداین جا را تا این جا خورده بود ه ه چه فرقی دارد حالا کجا
شب را مثل برگ برنده کوبید روی خاک ه ه مهره های پشت تیر کشید
هرکه آمد خندید وکشت ه ه خندید وکشت ه ه خندید وکشت ه ه
آخ طفلک این در که روی همان پاشنه می چرخد با کهربایی با قرمز
___
1 comment:
با سلام. شب را مثل برگ برنده کوبید رو خاک.... خیلی زیباست و خیلی ممنون.
Post a Comment