Thursday, January 1, 2009

Saghi Ghahraman

_____________



ساقی قهرمان
___

درد می کند خیلی








چراغ های کوچه برای درخت های خیابان برای خاطر گوشم که گرفتمها و بردمها و تا پشت درها کشاندمها را دیدی؟ه
سبز شد برو
بوی تو را بگیرم تا سر خیابان بروم رسیده ام ته خیابانِ سرد و هوا و این همه بغل از آغوشت لای سه پستانم ریختی؟
ه حواسم نبود
نه زبانت را توو ببر زانویت را بیار اینجا زیرش را روی گلویم بگیر بگو سرد شد بیا بغلم اما لحاف را بکش تا زیر دلم از پشت سر که دور کمرم کسی چرخیده که تو را هیچ وقت
هیچ وقت وقت هیچ هیچ وقت وقت هیچ هیچ وقت وقت هیچ هیچ وقت وقت تو را نه مرا
امروز نه خوابم امروز خوابم نه امروز نه خوابم امروز نه خوابم امروز نه خوابم امروز
از در نیا
از اینجا بیا
بگو به باد
همیشه همین
همیشه نیست
همیشه رفته
همیشه درد می کند
همیشه نیست
همیشه خالیست
همیشه بنگ بنگ





قرمز شد هُشش




دوهزار و شش

___

No comments: