Sunday, February 1, 2009

Arash Nosratollahi



Gust of Wind
Théophile Alexandre Steinlen
________


آرش نصرت اللهي

دره




كمر كوهستان را ه ه ه ه ه ه گرفته ام

و مي بينم

كه در كف دره مي افتد
ه ه ه ه ه تاريكي

در كف دره مي افتد
ه ه ه ه ه ياد من

در كف دره زني

با دريايي كه از پايين دست دامنش

مي چكيد

زني كه برخاست

و دايره ي عقاب هاي قله را

به مردمان دره داد

برخاست

نقش پرنده بر سنگ هاي دره
ه ه ه ه ه نشست

ترسيده از خواب كتيبه در آغوش دره بود

زن

برخاست و در مركز تاريكي

ايستاد

لب هايش ؛
ه

كويرهايي كه به سختي به هم مي رسيدند !
ه

تنها بود زن

و دام دره داران در كناره ي تاريكي

تنها بود زن

درآورده از دل دره دادش را
ه ه ه ه ه دادش را

دادش


از كف دره مي آيد بالا
ه ه ه ه ه ياد من

از كف دره مي آيد

سال هاي سنگ

و كوهستان كوهستان

گياهاني

كه هر ساله با ياد زن ه ه ه ه برمي خيزند !
ه


14/12/86
__________

3 comments:

Anonymous said...

سلام عزيز. شعر خوبي ست. خيلي نزديك و محسوس. ممنون

Anonymous said...

سلام عزيز. شعر خوبي ست. خيلي نزديك و محسوس. ممنون

Anonymous said...

با درود به آرش دوست شاعر و همدل عزيز



شعر را خواندم فراز و نشيب هاي در خوري در اين شعر ديده مي شود كه داراي ظرفيت هاي خوب است و شعريت در اين شعر موج مي زند و فضاي سيال اين شعر قدرت تاويل را چنان بالا مي برد كه التذاذ خوانش متن ميتوان در هر خوانشي احساس كرد

دو پيشنهاد دارم كه شعر را نجات خواهد داد و آن هم حذف دو عبارت در شعر است كه هيچ كاركردي نداشته و باعث اختلال در موسيقي و ظرافت زبان شده است.

در كف دره مي افتد ه ه ه ه ه ياد من
از كف دره مي آيد بالاه ه ه ه ه ياد من