Sunday, February 1, 2009

Mohamad Shahbazi Poya



Mimmo Paladino: Dormienti Villa Pisani Stra

_____


محمد شهبازی پویا

برای تو




دست هایم را می آورم
بنویس باران
بگیرد
تا تنها برقصانمت با خیابان نمی رقصد
نگاه مردم سنگ ریزه را درخیابان آب می کند
آب نمی شوم
در گلویت
گیر کرده ام
به خاطر این سطرها که ازدست می روند
بنویس باران نگیرد
زیر باران نمی شود آب شد
زیر باران نمی شود
گریه های مردم را با دست نشان داد
زیر باران نمی شود… ه

_____

3 comments:

Yashar Ahad Saremi said...

یک حس و حالی در این کار هست که آدمی را ول نمی کند عزیز. من این کارت را نمی دانم چرا باید دوستش بدارم . اما دارم. این بر می گردد به حال شاعر در دل شعرش. حال قشنگی داری.حال شعرت هم قشنگ است.آدمی در این شعر زیر آن باران خودش را پیدا می کند در کنار

Anonymous said...

سلام عزيز. اما زير باران ميشه از نااميدي گريخت ... خيلي خوب.

Anonymous said...

باران در زبان این شاعر
باران متفاوتی ست
این را می توان در چشم های مردم دید

ودست هایی که ..



آرزوی موفقیت می کنم برای شما