Shahrokh Setoudeh Foumani
______________
Don Quixote, 1955 - Pablo Picasso
_____
شاهرخ ستوده فومنی
_____
شاهرخ ستوده فومنی
دن کیشوت
اینجا کسی از جنگ نمی پرسد
توپ هایشان بادیست
جنگی نیست
و شب های سکوت و اکسیژن
منورهای عزیز غزه را ندارند
آه المرت پاک
پیامبر من
عفیف روزگار
کودکان ترا دوست دارند
چون زیتون
چون رویای توپ چرمی در اردوگاه
اما
یکی از همین آسیاب های بزرگ بادی
با پروانه های بزرگش
هر روز سعی می کند تا مرا به جنگ دعوت کند
یا
هر روز میل دارم گوش چپم را با تیغ ببرم
اما آدرس برای پست ندارم
برای کسی نگفته ام
اما هر روز مردی شبیه دن کیشوت
مرا در آیینه یا شیشه های خسته بارانی نگاه می کند
اگر هنوز بماند
فردا به آن آسیاب بادی بزرگ خواهم تاخته
Schiedam, Netherlands
_____
جنگی نیست
و شب های سکوت و اکسیژن
منورهای عزیز غزه را ندارند
آه المرت پاک
پیامبر من
عفیف روزگار
کودکان ترا دوست دارند
چون زیتون
چون رویای توپ چرمی در اردوگاه
اما
یکی از همین آسیاب های بزرگ بادی
با پروانه های بزرگش
هر روز سعی می کند تا مرا به جنگ دعوت کند
یا
هر روز میل دارم گوش چپم را با تیغ ببرم
اما آدرس برای پست ندارم
برای کسی نگفته ام
اما هر روز مردی شبیه دن کیشوت
مرا در آیینه یا شیشه های خسته بارانی نگاه می کند
اگر هنوز بماند
فردا به آن آسیاب بادی بزرگ خواهم تاخته
Schiedam, Netherlands
_____
ُُ
1 comment:
من از خوانش و کنش غیر معمول شعر شاهرخ در این کار لذت می برم. از خطرهای تصویری و صدایی. فقط ای کاش اسم " دن کیشوت " را نمی اوردی.یعنی کسی را که در متن این همه می شناسیش دیگر احتیاج به توضیح و معرفی ندارد.
Post a Comment