Hashem Khosroshahi
_____________
_________________
هاشم خسروشاهی
در حاشیه جنگی نابرابر
جنگ نابرابری است
این را بر حواشی خود بنویس: تاریخ سبز صدای تو بودم
در کوچه های تو کمین کردم ه ه ه ه ه عمری در فلاخن
خواهم گذشت می دانم می دانم
از شانه های تو خواهم ریخت ه ه ه شلاله های ناآرام شبانه ام
دیوانه ام آری ولی
روسپیان زبانم حرمت کلام می دارند
پهلو به پهلوی تو می زنم ه ه ه بنادر ویران
وگرنه تابوت هزار پا
از اوج اعوجاج نگاه باید
نفس ام در توه ه ه نفس نفسم در تو ه ه ه ه ه نفس در تو
فرو ه ه ه بیرون ه ه ه فرو ه ه ه بیرون ه ه ه دهان ه ه ه فرو
صداام در توه ه ه صدا در صدایم در تو ه ه ه صدا در تو
فرو ه ه ه ه بیرون ه ه ه حنجره ه ه ه ه فرو
جنگ نابرابری است ه ه ه ه پهلو در پهلو
مرا دوباره به یاد بیاوره ه ه ه نگو! نگو!ه
بگذارهمانجا بمانم ه ه ه نوک زبانت
خراب خرابه های عجیبی ام نمی دانم
یادم نمی آید ه ه ه وقتی آتش گیسوان تو می گذشت ه ه ه مرده فراموش شده کدام بندر تو؟ه
نگاه کن!ه
دست های من از جنس خاردارند ه ه ه ه مرزی ندارند
چشمهای من پرچم شکست خورده است ه ه ه سوخته ه ه ه ه سیاهی اش دود خورده ه ه ه می بینی؟ه
این سوختگی را هم در حواشی خود بنویس...ه
دیوانه ام آری ه ه ه ه پهلو که می زنم به پهلوی توه ه ه ه ه بنادر ویران!ه
شاید فردا
شاید زمستانی دیگر در این جهنم
در گلوی من دو کودک آتش گرفته می دوند ه ه ه همینک ه ه ه به سوی هم
این فرار به درون است از فاصله های بی نهایت نزدیک یا دور
بغلم کن ه ه ه ه سخت بغلم کن ه ه ه ه می ترسم!ه
تو! فاتح جنگ نابرابر!ه ه ه ه ه فاتحانه بخند که میمیرم همینک در دهان تو
این مرگ را هم در حواشی خود بنویس!ه
این را بر حواشی خود بنویس: تاریخ سبز صدای تو بودم
در کوچه های تو کمین کردم ه ه ه ه ه عمری در فلاخن
خواهم گذشت می دانم می دانم
از شانه های تو خواهم ریخت ه ه ه شلاله های ناآرام شبانه ام
دیوانه ام آری ولی
روسپیان زبانم حرمت کلام می دارند
پهلو به پهلوی تو می زنم ه ه ه بنادر ویران
وگرنه تابوت هزار پا
از اوج اعوجاج نگاه باید
نفس ام در توه ه ه نفس نفسم در تو ه ه ه ه ه نفس در تو
فرو ه ه ه بیرون ه ه ه فرو ه ه ه بیرون ه ه ه دهان ه ه ه فرو
صداام در توه ه ه صدا در صدایم در تو ه ه ه صدا در تو
فرو ه ه ه ه بیرون ه ه ه حنجره ه ه ه ه فرو
جنگ نابرابری است ه ه ه ه پهلو در پهلو
مرا دوباره به یاد بیاوره ه ه ه نگو! نگو!ه
بگذارهمانجا بمانم ه ه ه نوک زبانت
خراب خرابه های عجیبی ام نمی دانم
یادم نمی آید ه ه ه وقتی آتش گیسوان تو می گذشت ه ه ه مرده فراموش شده کدام بندر تو؟ه
نگاه کن!ه
دست های من از جنس خاردارند ه ه ه ه مرزی ندارند
چشمهای من پرچم شکست خورده است ه ه ه سوخته ه ه ه ه سیاهی اش دود خورده ه ه ه می بینی؟ه
این سوختگی را هم در حواشی خود بنویس...ه
دیوانه ام آری ه ه ه ه پهلو که می زنم به پهلوی توه ه ه ه ه بنادر ویران!ه
شاید فردا
شاید زمستانی دیگر در این جهنم
در گلوی من دو کودک آتش گرفته می دوند ه ه ه همینک ه ه ه به سوی هم
این فرار به درون است از فاصله های بی نهایت نزدیک یا دور
بغلم کن ه ه ه ه سخت بغلم کن ه ه ه ه می ترسم!ه
تو! فاتح جنگ نابرابر!ه ه ه ه ه فاتحانه بخند که میمیرم همینک در دهان تو
این مرگ را هم در حواشی خود بنویس!ه
ه1 مارس 2009، آنکارا
_____________
1 comment:
سلام. رابطه ي انسان با جنگ و طبيعت اين پديده نا زيبا. با واسطه ي زباني كه شاعر هنرمندانه بكار گرفته حجم درد را بخوبي به مخاطب انتقال ميدهد. ممنون
Post a Comment