Hassan Safdari
Museum Hotel - Üçhisar
______________
______________
حسن صفدری
کاپادوکیا*ه
1384
کاپادوکیا*ه
1384
ه1.ه
هم آغوش می مانیم شبی در کِیو **ه
با دیوارهای خاکستری اثیر گویش
گوش به آوای مسیحایی سِهره ای
که صدایش را
در دالان های مقدس
صلیب وار پرواز می دهد
ه2.ه
پس از تاریکی
هنگام چاشت
به دودمان خود باز می گردیم
چِگالیِ قلب هائی را اندازه می گیریم
که بیرون از حریم سکوت
هرگز نتپید
تو از ژرفا شیب ناگفتنی ها می آیی
بی که خیالت در من بزید
_______
ه3.ه
پذیرا باش ! ه
شهر وارونه آرمیده بر خاک
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خوش را
نیای تو چکاوک است
بیا وُ بر این خاک تهی
که اکنون بر آن گذر داری
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه جنگلی رویان
ه4.ه
تندیس هایی که سر از خاک بر کشیده اند
نماز وحشت می خوانند
رو به قبله ی حیات
بیست و سه ساعت دیگر
به زلزله در زَلوَه * باقی ست
دختر کُرد اهل گُؤرَِه مه **ه
بساط دست فروشی اش را بر می چیند
وحشت خوابیدن در شب های زلزله
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه چه زیباست!ه
ه5.ه
این جا نام ها بر باد می وزد
از تاک شراب می چکد
خورشید پای کوبان و رقصان
میان دره ی ائحلارا * ناگهان
می ایستذ
نگران تو
دستان شنگ زده ات را بیدار می کند
در این دم است که قدیس ها
از دور دست
در دهان تو می نوازند
هم چون " آب که پیوسته سخن می گوید
بی که کلامی را تکرار کند "* * ه
ه6.ه
آه ... کاپادوکیا!ه
سرزمین سلسله های شقه شقه
آواز مسیح
در دل صخره ها یک سنگ شده است
در کلیسای سِرپِنتس* ه
جای انگشتان چه کسی هنوز
بر جام شراب پیداست ؟ه
نعناع و ریحان
چگونه خود را نوشیدند و ُ
در خود غرق شدند؟ه
هیچ کس در این جهان پهناور
تنها به آبشار نرسید
ه7.ه
نارنج بُنان در انبوهی سِئاتا*ه
گم شده اند
کتابی از ابریشم
بر آستانه ی کِیو
به فال می نشیند
زن فالگیر
با سیمایی از تمساح
چنان در گذشته ی خود غرق می شود
که درخشش انسانی اش را باور می کنیم
گرته بادهایی از طلا
بر بُته های کاپادوکیا باقی ست
این جا
شبانه کولیان باکره
بر جمجمه ی قدیس ها می رقصند
کیست که ببیند وُ
ه ه ه ه ه ه ه ه ه فراموش کند!؟ه
ه8.ه
در کلیسای تاریک کارانلیک*ه
در زُهدان مادرم
نام خود را به یاد آوردم
مثل کودکی که در دستش
صدفی دارد و ُ
نام مرواریدش را نمی داند
ناگهان یادم می آید
نام من مرگ است ! ه
*Karanlik
ه9.ه
حالا
گل هایِ آلبالو
درشب
آرام
گیج می خورند
و از خشکنای شاخه ها
صدای وهم های ناشناس
به گوش می رسد
صدای عاج های مواج
در برکه های روشن
مرگ است که مرا صدا می کند
ه10.ه
اکنون برای آسمان
نام های بسیار دارم
از فراز دره ی ائحلارا
که رود خروشان
چون زنی عریان می پیچد
و جغدی که بر کنگره ی کِیو
چون کوکبی کهربایی
به
دار
آ و ی خ ت ه است
____
ه11.ه
شب را به خاطر نخواهم آورد
همین شبی که خورشیدش را کشت
و طعم روشنی را
در صدفی تاریک چشید
آه ... کاپادوکیا!ه
سایه ی این شب ها
مدام
در
سکوتِ من
می رقصد
_____
ه12.ه
صدای نیلی دختری که در میان روز رها شده بود
از باغ های کیوی نِوشهیر* می جوشید
کایماک لی* *ه
شهری که از صخره ها سخن می گوید
سنگ های وزین دایره در هم قفل می شود
تا افسانه از دهان صدف
مروارید بیفشاند
ه13.ه
در شرابخانه ی " هلن و پسر" ه
همسایه ی کلیسای یئلان لی* ه
آخرین جام را
با شعری از " فضولیِ * " شاعر
بر زمین می نهم
ه14.ه
در شرابخانه ی کارانلیک
قرص نانی شکسته می روید
کاپادوکیا
در مِهی سنگین
چهره نهان می کند.ه
هم آغوش می مانیم شبی در کِیو **ه
با دیوارهای خاکستری اثیر گویش
گوش به آوای مسیحایی سِهره ای
که صدایش را
در دالان های مقدس
صلیب وار پرواز می دهد
* Cappadocia
** Cave
_________
** Cave
_________
ه2.ه
پس از تاریکی
هنگام چاشت
به دودمان خود باز می گردیم
چِگالیِ قلب هائی را اندازه می گیریم
که بیرون از حریم سکوت
هرگز نتپید
تو از ژرفا شیب ناگفتنی ها می آیی
بی که خیالت در من بزید
_______
پذیرا باش ! ه
شهر وارونه آرمیده بر خاک
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه خوش را
نیای تو چکاوک است
بیا وُ بر این خاک تهی
که اکنون بر آن گذر داری
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه جنگلی رویان
_________
ه4.ه
تندیس هایی که سر از خاک بر کشیده اند
نماز وحشت می خوانند
رو به قبله ی حیات
بیست و سه ساعت دیگر
به زلزله در زَلوَه * باقی ست
دختر کُرد اهل گُؤرَِه مه **ه
بساط دست فروشی اش را بر می چیند
وحشت خوابیدن در شب های زلزله
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه چه زیباست!ه
* Zelve
** Goreme
** Goreme
_________
ه5.ه
این جا نام ها بر باد می وزد
از تاک شراب می چکد
خورشید پای کوبان و رقصان
میان دره ی ائحلارا * ناگهان
می ایستذ
نگران تو
دستان شنگ زده ات را بیدار می کند
در این دم است که قدیس ها
از دور دست
در دهان تو می نوازند
هم چون " آب که پیوسته سخن می گوید
بی که کلامی را تکرار کند "* * ه
* Ihlara
ه** سطری از اُوکتاویا پاز
_________
ه6.ه
آه ... کاپادوکیا!ه
سرزمین سلسله های شقه شقه
آواز مسیح
در دل صخره ها یک سنگ شده است
در کلیسای سِرپِنتس* ه
جای انگشتان چه کسی هنوز
بر جام شراب پیداست ؟ه
نعناع و ریحان
چگونه خود را نوشیدند و ُ
در خود غرق شدند؟ه
هیچ کس در این جهان پهناور
تنها به آبشار نرسید
* Serpents
____
ه7.ه
نارنج بُنان در انبوهی سِئاتا*ه
گم شده اند
کتابی از ابریشم
بر آستانه ی کِیو
به فال می نشیند
زن فالگیر
با سیمایی از تمساح
چنان در گذشته ی خود غرق می شود
که درخشش انسانی اش را باور می کنیم
گرته بادهایی از طلا
بر بُته های کاپادوکیا باقی ست
این جا
شبانه کولیان باکره
بر جمجمه ی قدیس ها می رقصند
کیست که ببیند وُ
ه ه ه ه ه ه ه ه ه فراموش کند!؟ه
*Seata
ه8.ه
در کلیسای تاریک کارانلیک*ه
در زُهدان مادرم
نام خود را به یاد آوردم
مثل کودکی که در دستش
صدفی دارد و ُ
نام مرواریدش را نمی داند
ناگهان یادم می آید
نام من مرگ است ! ه
*Karanlik
????
ه9.ه
حالا
گل هایِ آلبالو
درشب
آرام
گیج می خورند
و از خشکنای شاخه ها
صدای وهم های ناشناس
به گوش می رسد
صدای عاج های مواج
در برکه های روشن
مرگ است که مرا صدا می کند
????
ه10.ه
اکنون برای آسمان
نام های بسیار دارم
از فراز دره ی ائحلارا
که رود خروشان
چون زنی عریان می پیچد
و جغدی که بر کنگره ی کِیو
چون کوکبی کهربایی
به
دار
آ و ی خ ت ه است
____
شب را به خاطر نخواهم آورد
همین شبی که خورشیدش را کشت
و طعم روشنی را
در صدفی تاریک چشید
آه ... کاپادوکیا!ه
سایه ی این شب ها
مدام
در
سکوتِ من
می رقصد
_____
ه12.ه
صدای نیلی دختری که در میان روز رها شده بود
از باغ های کیوی نِوشهیر* می جوشید
کایماک لی* *ه
شهری که از صخره ها سخن می گوید
سنگ های وزین دایره در هم قفل می شود
تا افسانه از دهان صدف
مروارید بیفشاند
*Nevshehir
*Kaymakli
*Kaymakli
____
ه13.ه
در شرابخانه ی " هلن و پسر" ه
همسایه ی کلیسای یئلان لی* ه
آخرین جام را
با شعری از " فضولیِ * " شاعر
بر زمین می نهم
* Yilanli
____
ه14.ه
در شرابخانه ی کارانلیک
قرص نانی شکسته می روید
کاپادوکیا
در مِهی سنگین
چهره نهان می کند.ه
_________________
No comments:
Post a Comment