Wednesday, April 1, 2009

Ali Saravi

_________



علی ساروی
____________

صدای تو


حس می کنم
رو به پاییز است
نیمکتی خیس
که ندیده ایم هرگز
اما حرف زدیم
ه ه ه ه ه ه بسیار
ه ه ه ه ه ه ه با باد.ه



____



روزدربرداشت خارجی




درنگاه کم حرف پرستاران
دفن می شود
برف
بیرون پنجره میان کوچ پرستوهاست
در باد
تکه
تکه می شوم
روز رابا روزنامه ی شب
دربیمارستان
مرور می کنم
مرگ را حتی
از بوی زنی که در اتوبوس و
حالا
کنار تخت در ملحفه ها...ه



____

1 comment:

آذركياني said...

سلام. صداي طبيعي اين شعر ها و نحوه ي بيان و همچنين ابهام ظريفي كه در آنهاست جاذبه ي خاصي را ايجاد ميكند...ممنون