Masoud Haji Hasan
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh7tbMCDvdQFlQQ2Q4GFDDBRcpLb1Tb1HA587s-G-izNPCN48i_sVuY0TrZyhRV-Ct1nNHIUzuh35a7yQJqa9JilEXjJVUH740BUI45KwQtZ89PDbB1G544BdbbS331mRv1TqIPydmnZpw/s400/masudhajihasan.jpg)
CAUCASUS KAFTAN
___________
___________
مسعود حاجی حسن
بيداد
بيداد
گيسوان سياه را
گره مي زنم به روز
و چشمانم را به قاب پنجره
اندوه را به نقره زار مهتاب
و درد را به تيك تاك عقربه ها
اينجا من و پيراهن روشن سال هاي سادگي
من و ميل مفرط رفتن به راه
و باز از ميان اينهمه دلدل بي دليل
و پرسه در كوچه باغ هاي ترانه
به تحمل سكوت خواهم رسيد
و خوب مي دانم
نوشداروي اينهمه جراحت بي گاه
اندكي درد و زخمه ي زار است
بر جولانگاه بيدادي سرخ
_____________
1 comment:
مسعود عزیز چه گره هایی زدی... تحمل سکوت در جولانگاه بیدادی سرخ... زیبا بود و روان... ممنون
Post a Comment