Wednesday, April 1, 2009

Küçük İskender

__________


کوچوک اسکندر - فارسی : یاشار احد صارمی
__________________________

Farsi:Yashar Ahad Saremi

بیا ، يک پرنده ی دريايی را گرياندی !ه

آخر پرنده یِ دريايی را تو گرياندی
حالا یکی یقینا خودكشی می كند
شبِ آلاخون والاخون ه ه ه بد و بیراه می گوید به ایمانِ من
برگي از شاخه می افتد روی ِ آب
آب زخمی مي شود
خون از آب
ه ه آبشار

چه بی تن و تنها لرزيدم من
جایی پيانيستی انگار که افتاده باشد
عین
حقيقت هايي كه از راه هاي جداگانه همديگر را می بُرند با صورت تو تصادف کردم
خدایِ من! این صورت تو دست خط سلیسِ کی ؟ه
انعکاس صورتت در من
در آینه ی پیشانی من
صورت ِ تو سرنوشتی با حزنی نگو و دردی جانگداز!ه

تو دروغِ عمری تمام نشده هستی
تعبیر کابوس هایم
بقیه ی روزهای کودکی ام

خودم را با لب های تو خواهم کشت
لب های شهوانی تو! لب های قُلوه ای تو
تو
واپسين كتاب نازل شده بر منی
واپسين بينوای به خواب رفتمی
واپسين پيامبر عاجز

يك پرنده ی دريايي را بلاخره به گریه انداختی
آن پسر
حتما
خودكشي
می کُند ببین!
ه


_________

Küçük İskender - Bir Martıyı Ağlattın İşte




____________

1 comment:

آذر كياني said...

سلام. چهره يي كه در اين شعر دروني شده و ديالوگ يكطرفه يي كه هست گويي امكان گردش در كل شعر را نميدهد . اما سادگي زبان بسيار دلنشين است...ممنون عزيز