Friday, May 1, 2009

Sattar Jan Ali Pur




Antonio L. Bouza

Espanha
"Ginepoema 4"

_____________


ستار جان علي پور

1




نان را می گذارم توی گیومه ه ه ه که قرضی است
رییس جمهور را توی پاکت
ه ه ه که محرمانه است
وگل سرخ را لای یال اسب
ه ه ه که چشم های نجیبی دارد


شعر با صدای بلند الهام می شود و خواب را
خواهر می گوید
ه ه ه « یک شاخه گل سرخ نیازدارم» ه
مادر پی روسری اش می گردد
ه ه ه ه ه فکر می کند رییس جمهور نامحرم است
پدر سر از گیومه در نمی آورد
می گوید «خدا بزرگ است»
ه


دوباره می نویسم
نان را باید گذاشت توی گیومه
ه ه ه که خدا بزرگ است
رییس جمهور را توی پاکت
ه ه ه که نامحرم است
و گل سرخ را کنار کیف خواهر
ه ه ه که عاشق است



2


براي اسب وا‍‍زه ي تازه ي علف ريخته ام
اسب هم خودش وازه ايست كاغذي ، كه كلمات ديگر را حمل مي كند / « تو» را هرگاه مثل كلمه ساده اي
بعضي كلمات اجباري را، « رئيس جمهور» را.
ه
ه _ رئيس جمهور كه مي تواند ازمدادي قرمز افتاده باشد ، يا هر مداد ديگري روي كاغذهاي پشت ورو _ ه
ه _ رئيس جمهور كه يك نام نيست و از يك وازه بيشتر است / ه
درونه ي يك زنبيل خالي ، كه ديده نمي شود و حمل مي شود _
ه

پشتم زخمي تازه كم دارد كه مي تواند نقطه اي از يك كلمه باشد
يكي از نقطه هاي « تو» يا بعضي كلمات اجباري
ه _ يكي از نقطه ها و هر كس اندازه ي خودش _ ه

دستم را در آستيني بلند پنهان كن يعني اعتباري به آفتاب نيست / به هيچ وازه اي نمي شود اعتماد كرد
تنها بنويس دوستت دارم
آخر من وازه نيستم / آفتاب نيستم / و رئيس جمهور نيستم /
ه
نامي ساده ام براي استكاني چاي كنار تو. ه



____________

1 comment:

آذر كياني said...

سلام. همان سطر آخر شعر دوم همه را گفت و ديگر هيچ..ممنون