Monday, June 1, 2009

ALI REZA SEYFEDDINI

____________



علی رضا سیف الدینی
__________


تمام ِجنگ







حالا هرچندازاوهمین عکس ها مانده ست ه ه ه درسایه
من اما هرگز «ازاین پس» نگفته ام
ه ه هرگز
تا دست پرده را کشید و پریدند گنجشک ها همه از رنگین کمان ِمژه ها،
ه
واز روی صحنه پایین خزید پاره پاره تن،ه
دیگرهیچ اسمی برایم عجیب نیست.
ه
یک عمر شاید بی پلک وخمیازه تماشا کرده بودمش
بعداما هرگز «ازاین پس» نگفته ام
ه ه ه هرگز
و زمان که خیال بود گذشته بود
ه ه ه گذشته بود؟ ه ه ه حالا به هرحال
ترجیع بندزندگی ام این بود:
ه
زمان خیال هم اگرباشد بگذار بگذرد
او زمان نبود ونیست که بگذرد
اوهست
ه ه ه همیشه هست ه ه ه حتا اگر نخواهد که باشد
حتااگر این در روی پاشنه اش
ه ه بچرخد یا نچرخد
او پژواکی همیشگی ست،
ه
ومن فریاد گلوی نیاز.ه

بعد جهان مواج شد به تلاطمی برگشت و دریا دست به دهان ماند
وزمان گذشت
ه ه ه گذشت؟ ه ه ه حالا به هرحال
درنقشه ای که چیده بوده اند اوجنگ بود تمام یک جنگ بود میان اسطوره وحکایت
ومن درهیچ ایستاده بودم تا برگردم به تلاطم ضرورت
ه ه ه بی هیچ چاره ای
برای گذشتن اما ازگذشته باید می گذشتم
ه ه نگذشتم ه ه بدان ه ه حالا به هرحال
کسی که رفته بود تمام اشک ها را ازروی گونه هاش به چشم هاش برده بود
برگشته بود با نفس های حبس شده درسینه تا شاید ازمرزهای نسیان بگذرد
حالا گذشته بودیا نگذشته بود نمی دانم
ه ه ه نمی دانم می دانی؟ه

نوری مثلثی همیشه پهن بودروی این زمین
وشب بود ودری بازبود
ه ه یا فکرکرده بودیم که در بازست
چه اشتباه سکر آوری !
ه
عصرازداوری گذشته ست
ه ه حالا به هرحال
تمام بازهای جهان ِما بال های بسته داشتند
ه ه نمی دانستیم!ه
و شب بود ودری بازبود یا فکرکرده بودیم که دربازست
و پرواز همیشه درراه است
نبود
پاییزبود
همیشه پاییز بود

زنی که راه می بردش پرهای بازدارم می گفت
ه ه نداشت ه ه ه نمی دانست
عشق چمبره ماری بود دورلیوان پراز پاییز یا قرمز
چه اشتباه سکر آوری!
ه
ومن تندتند برمی گشتم اززرد به سبز ازسبز به زرد ه ه ه نمی دانست
راهی به روح بیشه ها نداشت؟
ه ه ه حالا به هرحال
نورمثلثی همیشه پهن بودروی این زمین
وکسی که رفته بود زمان نبود که بگذرد
ه ه ه وزمین حتا
وانگار نور تیشه بود
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه چه می دانستیم!ه



___________

No comments: