Rumi
________
جلال الدین محمد بلخی
_________
بانگ میزن ای منادی بر سر هر رستهای
هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جستهای
یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنهای
وقت نازش تیزگامی وقت صلح آهستهای
کودکی لعلین قبایی خوش لقایی شکری
سروقدی چشم شوخی چابکی برجستهای
بر کنار او ربابی در کف او زخمهای
مینوازد خوش نوایی دلکشی بنشستهای
هیچ کس دارد ز باغ حسن او یک میوهای ؟ه
یا ز گلزار جمالش بهر بو گلدستهای ؟ه
یوسفی کز قیمت او مفلس آمد شاه مصر
هر طرف یعقوب وار از غمزهاش دلخستهای
مژدگانی جان شیرین میدهم او را حلال
هر کی آرد یک نشان یا نکتهای سربستهای
هیچ دیدیت ای مسلمانان غلامی جستهای
یک غلامی ماه رویی مشک بویی فتنهای
وقت نازش تیزگامی وقت صلح آهستهای
کودکی لعلین قبایی خوش لقایی شکری
سروقدی چشم شوخی چابکی برجستهای
بر کنار او ربابی در کف او زخمهای
مینوازد خوش نوایی دلکشی بنشستهای
هیچ کس دارد ز باغ حسن او یک میوهای ؟ه
یا ز گلزار جمالش بهر بو گلدستهای ؟ه
یوسفی کز قیمت او مفلس آمد شاه مصر
هر طرف یعقوب وار از غمزهاش دلخستهای
مژدگانی جان شیرین میدهم او را حلال
هر کی آرد یک نشان یا نکتهای سربستهای
__________
مولانا را یکی خبر آورد که «مولانا شمس الدین را دیدم.»ه
مولانا هر چه پوشیده بود به وی بخشید.ه
به مولانا گفتند که « دروغ می گوید و خلاف است . این همه را به وی چرا بخشیدی ؟»ه
مولانا فرمود که «این مقدار را جهت دروغش دادم. اگر راست گفتی ، جان ها دادمی.»ه
معارف، سلطان ولد
___
____________
No comments:
Post a Comment