Minoo Nosrat
__________
Fathi hassan : Samiras Story
_____________
مینو نصرت
خستگی راه می افتد آرام
خیره به افق با پاهائی کرخت
در دوردست ها
کسانی می رقصند با صدای طبل
کسانی می خندند
کسانی اسم شب را ندانسته کوچ میکنند
کسانی دریا بغل کرده
به ساحل دیگری می رسند
و
چند تائی
روبروی شب
تا سحر
رو به بلندای کوهی اند
با " وَر جم کرد " ی دیگر
در قعر سینه اش
خوش شانس اگر باشم
میان جفت مخلوقات تازه
لقمه نانشان می شوم و
در بطن سیصدو یکم
به خواب می روم
پی نوشت : " وَر " در زبان اوستایی برابر با جای سر پوشیده، پناهگاه، غار است.ه
و " وَر جمکرد " پناهگاهی منسوب به جمشید .ه
خیره به افق با پاهائی کرخت
در دوردست ها
کسانی می رقصند با صدای طبل
کسانی می خندند
کسانی اسم شب را ندانسته کوچ میکنند
کسانی دریا بغل کرده
به ساحل دیگری می رسند
و
چند تائی
روبروی شب
تا سحر
رو به بلندای کوهی اند
با " وَر جم کرد " ی دیگر
در قعر سینه اش
خوش شانس اگر باشم
میان جفت مخلوقات تازه
لقمه نانشان می شوم و
در بطن سیصدو یکم
به خواب می روم
پی نوشت : " وَر " در زبان اوستایی برابر با جای سر پوشیده، پناهگاه، غار است.ه
و " وَر جمکرد " پناهگاهی منسوب به جمشید .ه
__________
1 comment:
سلام. شعر قشنگی ست. از مغلق گویی بدور و سمت شاعر راگرفته بدون حواشی..ممنون
Post a Comment