Wednesday, July 1, 2009

Minoo Nosrat

__________



Fathi hassan : Samiras Story
_____________

مینو نصرت



خستگی راه می افتد آرام
خیره به افق با پاهائی کرخت
در دوردست ها
کسانی می رقصند با صدای طبل
کسانی می خندند
کسانی اسم شب را ندانسته کوچ میکنند
کسانی دریا بغل کرده
به ساحل دیگری می رسند
و
چند تائی
روبروی شب
تا سحر
رو به بلندای کوهی اند
با " وَر جم کرد " ی دیگر
در قعر سینه اش
خوش شانس اگر باشم
میان جفت مخلوقات تازه
لقمه نانشان می شوم و
در بطن سیصدو یکم
به خواب می روم




پی نوشت : " وَر " در زبان اوستایی برابر با جای سر پوشیده، پناهگاه، غار است.ه
و " وَر جمکرد " پناهگاهی منسوب به جمشید .ه


__________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. شعر قشنگی ست. از مغلق گویی بدور و سمت شاعر راگرفته بدون حواشی..ممنون