Ali Saravi
_____________
Bill Wittliff - La vida brinca
________________
علی ساروی
فتح
آنجاکه نشستی
میان کبوتراست
جنگلی ازابرهای درهم
به زیر هرمژه داری
ودرابرو
چند خوشه ی گندم
ودرسینه
ماهی که نعل به سینه می کوبد.
کیست آن که سرب به لب می ریزد
وآسمان سینه اش را ممتازمی کند؟
برای تنفسی که می تواند مرگ راهم باکره کند.
تنهامی ماند
بازوکه می گشایی.
حافظه ی باد ازسقف کاهگل می سازد
وبندبندباران
درهرعصب
هلال معشوقه را دست می کشد.
برمژه ای مسلم
ابریشم می زاید
برراستای شیهه ی اسب
نفس می آموزد
مومیایی آسمان درمژه هاش
شقایق درکف
کودکی زورقی آمده ازگهواره
دربازوهای او
نشخاره دی نیلوفری
برخاسته از بال گیاهی باکره
نشسته برسرگور
باچشم هایی راهبان
ترکزبان
دنیا ش فراخ وآتیلا.
ماه که بتازد
همگام رود
جغرافیای روانی ست
کویردرکف و
سم درباد
قرشمال
گوزن راه به هجرت خواهدخواند
باسگ های تنش
با"روستای سینه ی گاو"
اما تنها برگور.
به فتح نگاهی بازخواهد شد
درعمق
درآسمان
باستاره های چندبخت وچندعروس سفیدویک فانوس
خواهدآمد
به رسم ایل
نشئه ی بازار
نمایان ازایمان
درمرکب گلویی تشنه
بادست هایی راهب
نگهبان ماه.ه
____
No comments:
Post a Comment