Thursday, October 1, 2009

Azadeh Davachi

_____________


untitled from qajar series, by Shadi Ghadrian
_______________________

آزاده دواچی

نام تو





عرق که می کردم،
ه
نفت از پوستم میزد بیرون
برای شاه جهان کف مرتبی زدم
تا تو را
روی پاگرد زندیه نبینم

همه چیز از جایی شروع شد
که من برایت هدیه ای خریدم
تا به خیال خودم،
ه
روی فرش های اسکند ر بگذارم
بلکه ببینی
از کنار هر معبد که گذشتم
نا م تو را می نوشتم
از روی عکس های مساجد
تنها فکر تو را می خواندم
گفتم بگذار شقیقه ام
تورا با گلوله اشتباه گیرد
بگذار من هم کمی لم بدهم
روی شاه چراغ
کمی میوه های امین الدوله را
گاز بزنم و منتظر تو بمانم
ولی انگار اعتیادم را از دست داده باشم
روی یکی از همین کوچه های ظهیر
دهنم خشک شد
گفتم عهد کرده بودم
عرقت را که پر از بوی نفت بود ، پاک کنم
و از مرز دولت آباد که گذشتم
روی میزهای قاجار جایت بگذارم
ولی آمدم و دیدم نبودی
کنار همین گلدسته های قلابی زانو زدم
و دست هایم را تکان دادم

الله اکبر!
ه
چه شب شیرینی بود

وقتی که نقش های ناصرالدین شاه ،ه
از تاریکی دهان ما گذشت
خوب شد مشروطه مهمانمان نشد

می گویم همه اش از من شروع
عهدم را شکستم
و به تو گفتم که از نامت ترسیده ام




____________

3 comments:

علی عابدی said...

,ترس از خنده
, ترس از خود
, استخوان ترکاندن ِ یک اسطوره
! در فراموشی ِ شب ها



قاف

آذر کیانی said...

به بانگ بلند می گویم که من نسیم حیات از پیاله می گیرم..زیبا و مانوس..

سرور جوان said...

زمان به بازی گرفتی... بازیگوشی تلخ. بوی نفت می آید اینجا... در اندرونی گیر کرده دنباله های چادرت. خودت سر برهنه در آستاده ی در. درخشان...

سپاس آزاده جان